ادامه ی " بورس باز حرفه ای نیازمندیم"

از دوستانی که همفکری رسوندن و وقت گذاشتن تشکر مینمایم :) و تشکر ویژه از پریسا جان :)

قضیه اینطوری شد که من یه سری ابهاماتم رو رفع کردم و یه سری باقی موند چون سوالام ترکیبی از بورس و فارکس بود.

سحر(خواهرم) که دید چندین روزه زل زدم به صفحه مونیتور و همینطوری برای خودم استدلال میکنم پیشنهاد داد از خواهر دوستش که تو کارگزاری هست سوالامو بپرسم

خلاصه به دوست خواهرم زنگ زدم و شماره خواهرشو گرفتم. بهم گفت بین ساعت 1 تا 2 زنگ بزن چون صبح داره معامله میکنه جواب تلفن نمیده

اون لحظه تصوری که از محیط کارش داشتم اینطوری بود :)))



اون شب تا 3 کلی فکر کردم نمودارها رو بررسی کردم و متوجه شدم یه جایی رو اشتباه فکر میکردم. فردا صبحش که با مدیر پروژمون صحبت میکردم دیدم دو سه روزی بیشتر مهمون ما نیست و داره میره از شرکت و این کار من تا زمانی که مدیر جدید بیاد میخوابه و من دیگه زنگ نزدم به خواهرِ دوستِ خواهرم :|


همیشه همینطوریه هر کی که یه مدت باهام همکاره و بعدش میره ناراحت میشم، میدونم شاید اصلا دلم براش تنگ نشه ولی همین که چند مدت با هم کار کردیم بهش عادت کرده بودم:(((


یه سری حقایقی از بورس ایران کشف کردم که بماند برای یه زمان دیگه، بالاخره باید در آینده یه موضوعی برای نوشتن داشته باشم!


۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۱:۴۶ ۱ نظر
خانم فــــــــــ

آره ما خوبیم فقط

راستش من نمیگم تعداد زیادی وبلاگ میخونم نه، ولی همون تعدادی هم که میخونم وقایع معمولی و خوب زندگی هست. همه چیز عادیه همه چیز رو به راهه، اتفاقات عجیب و بعضا بد(خدای نکرده) به ندرت میوفته

امیدوارم همیشه همینطور باشه و همینطور هم بمونه ولی زندگی واقعی ترکیبی از خوبی و بدی هست

اینکه بلاگر ها هم میتونن در حد خود تو دار باشن و از مشکلاتشون بروز ندن هم جای تحسینه هم سوال برانگیز، اینجا هر کسی به اختیار خودش میاد و میره پس چرا ما احساسات و قسمت های بد زندگیمون رو پنهون کنیم که مبادا چهره مجازیمون پیش یه فردی که فقط ازش یه وبلاگ میشناسیم خط خطی نشه؟

درسته اونم یه فرد حقیقیه و حتی ممکنه تو واقعیت هم دوستتون باشه ولی نباید فکر کنیم گفتن قسمت های تاریک زندگیمون برابر با از دست دادن ویژگی های مثبتمون پیش بقیه هست اتفاقا گاهی اوقات میشه دید یه آدمی با چه حجم مشکلات روبرو هست و داره همزمان تلاش میکنه که غرق نشه، توسط مشکلاتش بلعیده نشه. قسمت های خوب و بدمون رو با هم نشون بدیم بهتره چه تو دنیای مجازی چه دنیای واقعی، چرا باید خوشی های زندگیمون رو اونقدر سر نیزه بذاریم و فرو کنیم تو چش و چال بقیه که فکر کنن حتما تنها فرد بدبخت رو زمین خودشون هستن وگرنه این همه آدم دارن به خیر و خوشی میگذرونن، حتما من یه ایرادی دارم. اینطوری غیر مستقیم به مخاطب القا میکنیم آره ما خوبیم فقط!

تو صحبت های بین دو نفر هم همینطوره

من فکر میکنم قرار نیست ما همیشه بشینیم و از خوبی و نعمت های خدادادی و بشر دادیمون(!) تعریف کنیم!

همیشه قرار نیست لبخند بزنیم

همیشه قرار نیست حالمون خوب باشه

فکر میکنم فلسفه ی صحبت کردن دو نفر با هم اینه که انرژیشونو چه مثبت چه منفی خالی کنن. اینکه شنونده میگه تو داری به من انرژی منفی میدی و عه عه بهم نزدیک نشو بی انصافیه.

واقعا کسی هست که فکر کنه زندگیش و اوضاعش اونقدر خوب و شاد هست که نیاز به دردل کردن نداره؟ و اگر این شادیش اینقدر با ثباتِ چرا با شنیدن دو دقیقه از حرف های ناراحت کننده یه نفر بهم میریزه؟ مگه نه اینکه خیلی آدم فول آف پازیتیو انرجی هست؟ پس کو؟

"بیایم کمتر شعار بدیم"

یه مثال میزنم،

دیدید تو یه جمعی هستین و همه در حال صحبت کردنن و خودتونم کلی حرف میزنید ولی آخرش میبینید 2-3 ساعت وقت گذاشتید یه سری اطلاعات الکی رد و بدل شده کلی انرژی هدر رفته در واقع ولی آخرش یکی نگفت

"فلانی خرت به چند ؟!

اوضاع دلت خوبه؟"

جملاتی که رد و بدل میشن در این مواقع خالی از اطلاعاتند و حتی ظاهرا خالی ابهام و همین گریه داره، که زبون ما آدما برای گفتن فکاهی ها خوب و راحت میچرخه ولی برای در میون گذاشتن مشکلاتمون قاصرِ!

واقعیتش اینه اینقدر هم آخه نزدیک نیستن که بخوان همچین سوالی بپرسن، طرف مشکلاتِت رو هم بدونه و مجوز پرسشش رو هم داشته باشه نمیپرسه، بپرسه هم انقدر دچار خود سانسوری هستیم که یا ناراحت میشیم و جواب نمیدیم یا جواب سربالا میدیم.

انگار ساخته شدیم برای دور هم بودنای الکی که فیلم بازی کنیم و وقت هدر بدیم تا بگذره تا بریم تیک بزنیم یه جایی که امروزم یه جوری گذشت و مثلا ما 4 تا آدم داریم که میتونیم باهاشون بگیم بخندیم و عکس بگیریم و به قول معروف به درد عکس پروفایل میخورن فقط.


همینطوری ادامه بدیم میشیم یه کوه حرف های نگفته که البته ماها کم نمیاریم میذاریم برای افتخار کردن!

افتخار به اینکه، دیدی من نیاز ندارم به کسی.

ادامه بدیم!



۱۴ آذر ۹۵ ، ۲۲:۳۹ ۳ نظر
خانم فــــــــــ

16 آذر

و یه روزی مثلا پس فردا من میرم دانشگاه و چند تن از دانش جویان رو گروگان میگیرم

وقتی میان برای آزادی اونا باهام مذاکره کنن

میگم نه هلیکوپتر میخوام نه هیچ کوفت دیگه ای مدرک منو بدید برم!!


+مثل سرخوش ها منتظرم که گواهی موقتم رو پست کنن، بعد رفتم تو پروفایلم دیدم یه جایی کار گیر کرده و جلو نمیره


++اون دفعه که دانشگاه بودم گفتم میشه عکسمو عوض کنید و اینو بذارین؟ خانم آموزش: چه فرقی میکنه؟ گفتم فرق نداره هر دوتاش خودمم این یکی خب جدیدتره! اونی که تو پرونده م هست مربوط به دوران طفولیتم میشه، بعد از بالای عینکش نگاه کرد گفت فرقی نداره!

گفتم چرا دقیق ببینید تو آخرین عکس مردمک چشمم بزرگتر افتاده!



۱۴ آذر ۹۵ ، ۱۲:۰۲ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

جوشی تقریبا 100 تومن!

بعد از یه سنی دیگه اون آدم سابق نمیشیم!


شما رو نمیدونم ولی من وقتی کارام گیر میکنه شروع میکنم به خودم گیر دادن و پیدا کردن عیب و ایرادا حتی رو صورت، 

حساب کردن اینکه که کجا رو بد رفتم، کجا بهم بد کردن، کجا رو دیگه نرم تا تکرار نشه، چی رو بذارم کنار...

آدمی که استرس داره احتمال اینکه صورتش جوش بزنه هست.

جوش صورت بیشعور ترین بیماری نوع بشر هست که تا الان من گرفتارش شدم، الان یه صورت پر از آکنه رو تصور نکنید لطفا، قضیه اینه آدمی که در 15-16 سالگی که کل ملت صورتشون جوش جوشی بوده و واسه اون نبوده و نه تنها اون سن حتی بعدشم هیچوقت جوش رو به خودش ندیده الان با چند تا جوش اونم زیر پوستی زمین و زمانش به هم میریزه!

که چرا من و چرا الان؟!

تو این سن جوش زدن کار مسخره ایه

بعضی وقتا میبینم چقدر ترتیب زندگی متفاوتی دارم نسبت به بقیه، دوستم عکس بچه دوستشو که هم سن ماست میفرسته برام و من دارم فکر میکنم با جوشها چیکار کنم!

دو هفته پیش رفتم دکتر، میگم من شاکی هستم از این جوشها

میگه عادیه، جوش بالای 25 سالگیه!

میگم دارویی درمانی ، به خدا من دستکاری نمیکنم:/

میگه درمان که نداره اینا رو بزنی بعد باید بیای لیزر کنم تازه بعدشم باید دارو مصرف کنی بعدشم اینکه کاملا معلومه بهش دست میزنی. پوستتو پرتغالی کردی

-_-

به قول خواهرم بالاخره باید دوتا ایراد ازت میگرفت که مشتاقانه بری دارو بگیری و بازم پیشش بری، یه طرف قضیه ی مشتری نگهداری اینه که بیمار خوب نشه و مدام فکر کنه بدون داروها صورتش به ورطه نابودی میره!

خلاصه با دارو و اینا نزدیک 200 تومن برا 2 دوتا جوش سلفیدم!


و بعد نشستم فکر کردم دیدم مشکل یه چیز دیگه بود و من کجا رفتم

چرا آخه اونوقت!

۱۲ آذر ۹۵ ، ۱۷:۴۳ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

منفی 7 ه 9595

 گفته بودم برای 25 نوامبر یه مطلبی مینویسم

ولی نه حـــــــــــــــــــــالشو دارم

نه وقتشو


جمعه یه آزمونی داشتم رفتم تهران و برگشتم. رفت و برگشت 20 ساعت. در نهایت خستگی/مظلومیت/ برودت هوا :|

صبحش منفی 7 بود! سردترین روز عمرم رو دیدم.

حالا ماجراهای چند روز قبلش بماند که از زمین و زمان میبارید میبارید میبارید!



+کاش خدا یه پولی به من میداد، یه زبونی به تو، دوست دارم اینو نستعلیق بنویسم بذارم پروفایلم!

++ من آدم پرحرفی م ولی جدیدا نمیتونم بنویسم. اصلا اینجا رو برای نوشتن خاطرات روزمره درست کردم ولی بیشتر به مکان غر زدن و ناله شباهت داره، ممنون که این غر ها رو میخونید، اینکه کدوم غر؟ دلیلش اینه پاکشون کردم الان دیده نمیشن :\

+++ این لوس بازیا رو متوجه نمیشم. طرف( مرد/آقا/ مذکر) اومده پروفایلشو نارنجی کرده، که یعنی "نــــه به خشونت علیه زنان" بعد همین آقا چقدر سابقه ی بدی داره، که زنشو، بچه هاشو در طی زندگی اینقدر زجر داده و حتی کتک زده! الانم که بازنشسته شده میشینه به صورت تخصصی رو عکس پروفایل کار میکنه.

من حرفی ندارم دیگه به واقع!!!!

++++ در خبر است که  ب. ز رو حکمشو تغییر دادن، هر چی که هست اعدام نیست، بعد اومده گفته من حساب کردم این پولی که خوردم یه آبم روش، میشه هر خانواده ایرانی 200 میلیون تومن. من این پولو به مردم میدم ولی به اینا نه!

:|

اول اینکه، آخی چقدر مهربونی، داداچ شما میخواستی پولو بدی که از اولشم بر نمیداشتیش!

دوم اینکه، من میتونم شرط ببندم با همین جمله اگه آزادش کنن با همین فرمون بره میشه ریـــــیس جمهور آینده ، چون گفته به هر خانواده 200 م میدم.

سوم اینکه بالاخره این تریپهای روشنفکری کارشونو کردن که میگن ببینید با اعدام یکی، با کشته شدن یکی چیزی عوض نمیشه و اعدام کار درستی نیست! اتفاقا خیلی هم اعدام کار بامزه ای،

دزد ها رو اعدام کنید مردم دوست دارن!

هشتگِ نـــه به اعدام نکردن دزدها!


و آخرین مورد جمله ای که یکی همین چند وقت پیش بهم گفت، که شما خانما به هم رحم نمیکنید. راست میگه تو همین وبلاگ هم چند مورد دخترایی بودن که دوست داشتن موهامو بکشن و سر به تنم نباشه :)))))



۰۶ آذر ۹۵ ، ۲۳:۵۰ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

خیلی دور

فرقی نمیکند چه فردا، چه چند سال دیگر

از یک جایی به بعد دیر است

حتی اگر منتظرت باشم

آمدنت سالهاست از سرم رفته...

 


دریافت

۰۱ آذر ۹۵ ، ۲۲:۵۶
خانم فــــــــــ

چگونه در جنگل زندگی کنیم(2) ؟؟!

بهم میگه رزومتو اونجا که گفتم فرستادم. جواب دادن

خوششون اومد ولی گفتن مثل همین کیس، ولی آقاشو داری برامون بفرست!


آقا


انگار بازاره! ، همین مدلی ولی فلان رنگ!


میدونید یکی از چیزایی که منو بهم میریزه و داغونم میکنه "کار" هست

بله


خب کسی اصل شرایط منو از اول تا همین الان نداشته چون همه آدما یکتا هستن، سرنوشت مشابه ندارن، قاعدتا بدبختی مشابه هم نخواهند داشت دلمم نمیخواد تعریف کنم، شرایطمو برای کسی هم تعریف نکردم، نهایتش اینه بگم من یه مشکلی دارم که الان کار لازمم یا باید کارمو عوض کنم، در همین حد کافیه به نظرم.


گفتم به هر حال ممنونم ولی نفرستید دیگه جایی ( قبلا هم گفته بودم نفرستید)

چند تا نکته:

1- میدونید بعضی اوقات آدما که تو تنگنا قرار میگیرن همه راه ها رو تست میکنن منم مستثنی نیستم، رزومه م رو براش فرستادم گفت آره فلان جا یه سری نیروهامو فرستادم گرفتن همشونو( نیروهاش متشکل از خانم و آقا)

حرفی از محدودیت جنسیتی زده نشد و حتی تو همه ی همکاراش خانم هم هستن ولی نمیدونم چرا نوبت من میشه میگن خانم نمیگیریم

اولین نفر و اولین جا هم نیست که همچین حرف مفتی زده!



2- نمیدونم چرا یه خانم/دختر میبینن خیلی دلشون میخواد خودشونو گنده و باحال و مشتی و کار راه انداز و همه فن حریف نشون بدن درحالیکه بعضی وقتا در بالا کشیدن تنبان خودشون عاجزن.



3- به نظرم اینایی که میان تو چشم آدم زل میزنن میگن اینجا نیروی خانم نمیگیرن، بعد لا به لای حرفاشون فقط از همکارای خانمشون(همکار مونث) حرف میزنن بیمار روانی هستن.


4- وقتی با یه نفر تقریبا احساس راحتی میکنید و مثلا در دوره ی بیکاریتون بهش میگین که دنبال کارید و اونم مدام داره از بُرشش تعریف میکنه که خیلی چیزا دستمه و در عین حال قدم کوچکی هم برنمیداره براتون، دور اون آدم رو خط بکشید. خیلی قرمز

چون اون اگه بخواد کاری کنه، میکنه اگه نمیکنه از ضعفتون داره لذت میبره.


5- مهم نیست. هم دست دارم هم زانو!


خرمالوی سیاه به یه چالشی دعوت کرده، شاید 4 آذر یه مصداق کامل با شرح جزییات از خشونت علیه زنان در باب کار یابی رو نوشتم.




۳۰ آبان ۹۵ ، ۰۰:۰۹
خانم فــــــــــ

چگونه در جنگل زندگی کنیم؟؟!

من تا کی صبر کنم؟ خسته شدم
چرا این سه هفته و شاید 1، یک و نیم ماه تموم نمیشه.
انقدر عدم تمرکز و اهمال کاری و تنبلی و هر کوفتی که میشه اسمشو گذاشت دارم که خسته شدم از خودم، دیروز هم مثل روزای دیگه هیچ کاری نکردم، هییییچ کاری نکردم و دونستن همین بیچاره میکنه منو، نشستم Revenant نگاه کردم بعدش یه 1 ساعتی هم به چت در مورد این فیلم گذروندم که بیشترش جفنگیات و مسخره بازیای خودم بود!
که من دلم میخواد حیوون خونگی خرس داشته باشم، دقیقا اندازه اون خرس گنده هه- گریزلی
بعد اینکه زندگی منم همینطوریه، خیلی جاها زنده زنده دفنم کردن، کشتنم و البته دیگه برنگشتم کاملا مردم!
میگم افسردگی دارم
میگه با این روحیه که تو داری اصلا بهت نمیخوره! هر کی هم بگه بیخود کرده.
گفتم مرضم همینه که بیرونم خوبه!

فکر میکنه داره با حرفاش لطف میکنه به من.

۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۲:۴۴
خانم فــــــــــ

آخه کدوم.....؟!

لابلای حرفاش گفت تو اینستا عکسای فلان جا و .... ( یعنی عکساش اونجاس ) منم گفتم از عکسshare کردن خوشم نمیاد! وبلاگ بهتره.
بعد اصرار کرد آدرستو بده
:| ندادم
گفت ولی یه روزی بده!
چیزی نگفتم.
 ولی من صفحه اینستاشو چند روز یه بار نگاه میکنم، عکساشو میبینم، حتی تعداد فالوور هاشو میدونم، حتی عکسای اونایی که لایکش میکنن رو هم میبینم.
فضول هم نیستم.
ولی اون آدرس اینجا رو نداره، به این میگن ؟! ....

امروز با مامانم یکم وسایل آشپزخونه و خونه خریدیم، 
حس خرید جهیزیه داشتم، مامان بابای من اعتقادی به جمع کردن جهیزیه به صورت خورده ریزه و در سالیان متوالی ندارن، میگن به موقع در یک زمان محدود همه چیز میخریم، برای خواهرمم همین کارو کردن.
تازه امروز متوجه شدم یکی از راه های درمان افسردگی خانم ها خرید لوازم آشپزخونه هست، خیلی ذوق مرگ کننده هست حتی برای من که به غذاهای سه سوته و بخار پز و اصلا خام علاقمندم، الکی هم میگم خام و بخار پز مفید تره تا تنبلی م رو بپوشونم
اینو نگم چی بگم؟! وگرنه کی( چه کسی ) کلم بروکلی بخار پز شده و البته بی نمک رو به قورمه سبزی چرب و چیلی ترجیح میده:-[

اتفاق غیر منتظره این هفته مثلا چی میتونه باشه؟
آخه وقتی فکر همه چیز رو میکنم دقیقا چیزی اتفاق میوفته که فکرش رو نکردم!


۲۷ آبان ۹۵ ، ۰۰:۰۰ ۸ نظر
خانم فــــــــــ

بورس باز حرفه ای نیازمندیم

اگر کسی اینجا بورس باز حرفه ای هست و در راه رضای خدا میتونه یه سری اطلاعات در اختیار قرار بده به من اطلاع بده :(

البته میدونم از تریدر های تو کارگزاری ها میشه کمک گرفت ولی شما به عبارت "در راه رضای خدا" دقت کنید،در واقع از سهام و خرید فروش واقعی خبری نیست.


۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۷:۵۰ ۳ نظر
خانم فــــــــــ