۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

از قبیله بازنده ها

ماجرای اول:

چند ساله که دوستن، همه جا با هم میرن، همه جا کنار هم، اونایی که مثل من فکر میکنن میگن خب میخوان ازدواج کنن به زودی، بقیه ها میگن خب دوستن،

و من فکر میکردم واقعا ازدواج میکنن

آقا پسر دیروز پریروز برای ادامه تحصیل از ایران رفت، تنها، هیچ اتفاقی هم نیوفتاد، دختر براش آرزوی موفقیت کرد.

میدونید هر چقدر هم دختره روشن فکر بازی دربیاره ولی من می‌دونم ته دلش ناراحته، حالا زمانهایی که پای اون تلف کرد بماند، موقعیت هایی که از دست داد بماند، ممکنه بقیه بگن دو طرفه بوده یا مثلاً چرا بزرگش می‌کنی  یه دوستی معمولی بود ولی می‌دونم ته تهش اون دختره هست که بازنده ماجراست مثل بقیه ها.


ماجرای دوم:

بدو بدو میاد آزمایشگاه تا جواب آزمایش بتا رو بگیره،

مثبته

انگار کمرش شکست همون لحظه

نشست و فقط گریه کرد،  چند بار پرسید درسته؟ مطمئنید؟ 

داستانش رو گفت که شوهرش شیشه مصرف میکنه، تو خونه توهم داره، کتک میخوره، درخواست طلاق داده و این آزمایش رو برای اطمینان داده که ...

این دختر هم بازنده ماجراست مثل بقیه ها.



+ هر دو ماجرا واقعی هست.

++ ازدواج میکنن اینه، نکنن اونه و حتی ماجراهای متنوع دیگه، تنوعش میشه دو به توان تعداد ساکنین کره زمین!

+++ مثلث کارپمن رو فقط تئوری خوب بلدم، فقط بلدم ببینم قربانی و جلاد تو زندگی بقیه کدومشه ولی به خودم که میرسه احساس عجز میکنم گاهی از قربانی بودنم خسته ام گاهی از رابین هود و حتی باور نمیکنم من جلاد هم میشم مثل امروز!

++++می‌دونم صبح که بیدار بشم دلار ۲۰ تومنه.

۱۴ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۳۴ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

خیلی خسته ها

انقدر برای به دست آوردن چیزی ندویین که وقتی بهش رسیدین خسته و بی‌حال و بی حوصله باشید که توانایی لذت بردن رو نداشته باشید!


+یه جمعی از خیلی خسته ها اینجاست!

++یه مدته ول کردم خودمو، مثل روی آب خوابیدن، ببینم کجا میبرتمون، شاید زندگی همین بوده:/

۰۱ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۵۵ ۵ نظر
خانم فــــــــــ