۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

:(

1* خبر مشمئز کننده اینکه همچنان اینترنت من قطعه، جاداره در روز جهانی مخابرات که امروز بود ،یه مشت فحش و دری وری نثار اداره مخابرات بنمایم، از آنجا که اینجانب فقط در دنیای مجازی و توهمات فانتزی گونه ام قادر به انجام این حرکات کولی وار و عصیانگرانه و البته به حق هستم در دنیای واقعی فقط سکوت میکنم و همانند بقیه هم شهری های بی بخارم از اینترنت کافینت مستفیض می شوم .

2* البته خیلی هم بی بخار نیستن چند روز پیش آقای سرهنگ م همسایمون به همراه پسرش اومدن دمه خونمون، فکر کردم برای امر خیره! ولی خب از اونجایی که من هنوز آمادگی ندارم و خیییلی علاقمندم به ادامه تحصیل( !! ) پیشاپیش به مامانم گفتم ، ردشون کنیا من از پسرش خوشم نمیاد خیلی چاقه! بعدشم الان وقته خواستگاری اومدنه سر شب؟ نه از قبل اطلاع دادن نه گلی شیرینی ای ....خلاصه پدرم رفت و اون برگه ی شکایت که اهالی خیابونمون از اداره بی تربیت مخابرات شکایت کرده بودن رو امضا کرد و قضیه ازدواج من کلا منتفی شد( نزدیک بوداااا خخخخخ) 

3* این آقای همسادمون ، سرهنگ م خیلی مقرراتیه، تا جایی که یکی از همسایه ها رو همینجا دمه خونش جریمه کرده بود از اون به بعد کل همسایه ها بهش سلام نظامی میدن:|

4* انقدر خوشم میاد وقتی مدتها ازم خبری نیست و استادم زنگ میزنه و موبایلم دمه دستم نیست و میس میوفته میگم حتما دستش خورده با من کاری نداره:))))) حتی دیروز داشتم با همین فرضیه به زندگیم ادامه میدادم که با نهیب خواهرم، که ای انسان بی مسئولیت، حتما کارت داره که زنگ زده! به خودم اومدم و تماس گرفتم و دیدم بعععله آش جدیدی برام پخته شده، و من نمیدونم اگه قرار بود این کارا رو تو پایان نامم انجام بدم از اول میرفتم معماری کامپیوتر میخوندم نه این رشته، اصلا خودم به خودمم شک میکنم با این انحرافات علمی ای که دارم! چرا همیشه از چیزی که آدم بدش میاد سرش میاد؟ :/



۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۰۳ ۴ نظر
خانم فــــــــــ

خواب های عجق وجق

دیشب خواب دیدم رفتم یه مدرسه ای برای مصاحبه!

هی منو سین جیم میکرد، هی به گرایشم گیر میداد خانم مدیره ، بعد بهش گفتم شما که اینقدر حساسین چرا نگفتین اول رزومه رو بفرستیم که ببینید؟ کلی حرف مفت زد آخرشم بلند شدم گفتم اوووه حالا مگه چقدری میخواین بدین که این همه انتظارات دارین بلند شدم اومدم بیرون اونم همینطوری داشت حرف میزد:|

بعد پلان بعدی که قاعدتا من از اون مدرسه اومدم بیرون تو محوطه دانشگاه قبلیمون بودم همش داشتم میدوییدم که به سردر برسم :|

 پلان بعدی هم تو یه ساختمون بودم انگار سخنرانی بود بعد متوجه شدم برای انتخابات هست و اون گوشه یه سری تبلیغات در قطع a3 ، تبلیغات عارف بود:| ولی اون لحظه به این فکر کردم که میشه به عنوان چرکنویس از پشتش استفاده کرد، یه سری برداشتم اومدم بیرون دیدم فقط نصفش پشتش سفیده، بردم بقیه رو گذاشتم سر جاش دیدم همه ملت ریختن رو تبلیغها و میگن برداریم به عنوان چرکنویس ، تا قبل اینکه من بردارم کسی نگاهم نمیکرداااا ....

اینطوریاست.

خدا مرا شفا دهد.

۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۰۹ ۴ نظر
خانم فــــــــــ

کمی علمی طوری


سالیان پیش در چنین روزی و نه دقیقا اردیبهشت فرضا یه ماه دیگه ای! دنبال یه روزنه ی امیدی یه چیز خارق العاده ای میگشتم که یکم فقط خوشحال بشم ولی تصادفی یه مقاله ی بیربطی خوندم که برای درمان سرطان از این روش میشه استفاده کرد، مولکولهای دارو به صورت کاملا هوشمند فقط بافت سرطانی رو به عنوان مقصد انتخاب میکنند و سایر اعضای بیمار بنده خدا مورد هجوم قرار نمیگیره مثلا موهاشون نمیریزه و غدد لنفاوی به صورت پرتقال مانند در نمیاد که اذیتشون کنه. دنیای جدید به علوم بین رشته ای نیاز داره که حال انسان ها رو خوب کنه، قراره روی زمین انسان زندگی کنه و با کیفیت زندگی کنه نه اینکه پیشرفت تکنولوژی باعث بشه بعد یه سنی یه خورجین دارو با خودش حمل کنه و کار روزانش فکرکردن به این باشه که کدوم رو خورده کدوم رو نخورده!

سالانه 70 هزار نفر در ایران مبتلا به انواع سرطان میشن- یعنی تشخیص داده میشه، ممکنه از قبل داشته باشن

حداقل 5 میلیون نفر ایرانی مبتلا به دیابت داریم و تخمین زده میشه 10 درصد از جامعه بالغین کشور دیابت دارند.

+دوست داشتم 3 خرداد میتونستم این سخنرانی رو برم ولی به احتمال 90 درصد نمیتونم.هر کی رفت خوشا به حالش.

++الان دقیقا 1 هفته هست من اینترنت ندارم و معلوم هم نیست کی درستش میکنن:( ، فقط به این فکر میکنم که چرا همیشه در روزهای حساس این اتفاقا میوفته؟ و اینکه روز دفاعم هم ممکنه سونامی بیاد یا زلزله 10 ریشتر یا جنگ جهانی بشه یا...



۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۰۹ ۶ نظر
خانم فــــــــــ