۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

شوک های مکرر و عادی شدن

بعد از اینکه متوجه شدم یه تعداد آدم/ مرد مذهبی که تو خانواده های مذهبی بزرگ شدن و نماز شب و کربلا رفتنشون ترک نمیشه علاقمند به برده شدن برای زنان دارن و انواع فتیش های بیمار گونه دارن و شوک شدم

الان که خبر تغییر جنسیت فروتن رو شنیدم فقط میتونم بگم یه مشت بیمار جنسی دور هم داریم زندگی میکنیم که مشخص نیست گند کی کِی دربیاد!

 

 

 

۱۵ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۴۴ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

بُز اَخوش

این چه مرگیه که از اونی که از ما خوشش میاد فراری هستیم ولی عوضش اونی رو میخواییم که توجهی به ما نمیکنه و بچه پرو هست.

تو اینستا پیام داده به خاطر چشماتون فالوتون کردم.

از اینا گذاشتم :)

بعد میگه احتمالا افراد زیادی اینو بهتون گفتن

جوابشو ندادم

پیام بعدی رو که فرستاد کل پیام ها رو کلا دیلیت کردم.

حالا این یه مورد سطحی بوده ولی موارد کاملا جدی بوده که طرف انقدر من رو دوست داشت و من نمیدیدمش. هر کاری میکرد برام حتی یبار احساساتش رو با گریه گفت. پسر گنده :)))) گنده که میگم به معنای واقعی کلمه

ولی من مثل بز

 

حتی بز اخوش

البته در تعریف بز اخوش آمده است که

بز اخفش کنایه از کسی‌است که در بحث‌ها بدون هیچ تفکری با جنباندن سر خود گفتار طرف مقابل را تأیید می‌کند.بز اخوش به کسى گفته می شود که بدون دانستن مطلب اصلى براى توهم چشمى و غرور حرفى را تائید مى کند.

و من تایید هم نمیکردم

یه حس حالا که چی؟ یا حس این داره دروغ میگه و نقش بازی میکنه داشتم. بعد ها فهمیدم آمادگی روانی داشتن در این مواقع برای نمایش بهترین عکس العمل خیلی مهمه و آمادگی روانی داشتن یعنی اینکه چند دوره عشق و عاشقی و نرسیدن ها و فقدان ها و حس دوست داشته شدن رو تجربه کرده باشید و اون آدمی که من باشم و لگد پرانی میکنه قطعا این حس ها رو نداشته.

تووضعیت عشق یکطرفه از اونجایی که طرف دوست داره تو ذهن اون یکی زندگی کنه و اون هم تو ذهنش باشه و نامیرا در واقع اضطراب مرگ خودش رو به این شکل ادامه میده که زخم عشق یکطرفه رو مدام تازه نگه داره چون به ساز و کار امداد غیبی اعتقاد داره و فکر میکنه احتمالا یه روزی یه جایی میتونه در چشم معشوق خوش بشینه و اون رو مال خودش کنه ولی فقط این روزها و جوانی اونه که داره از بین میره

 

دعای انتهایی: خدایا آدم هایی که مال ما نیستن رو از زندگیمون خارج کن!

 

و سخن قصار انتهایی:

دنیا را بد ساختند،

کسی را که دوست داری،دوستت ندارد

کسی که تو را دوست دارد،تو دوستش نداری

اما کسی که تو دوستش داری و او هم دوستت دارد

به رسم و آیین زندگی به هم نمی رسند

                     و این رنج است

                           زندگی یعنی این...

                                                                     "دکتر علی شریعتی"

۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۹:۵۱ ۳ نظر
خانم فــــــــــ

تنهایی واقعی

امروز اومدم خونه و زنگ زدم به خونمون

کسی جواب نداد

1 ساعت بعد زنگ زدم به مامانم جواب نداد به بابام زنگ زدم جواب نداد

دو باره یکم صبر کردم زنگ زدم به خونه کسی جواب نداد

نمیدونم چند بار زنگ زدم ولی خیلی طول کشید

زنگ زدم خونه خواهرم دیدم مشغوله

هی مشغوله

نگران شدم

حتما چیزی شده

حتما نمیخوان بگن

حتما شماره منو میبینن و جواب نمیدن

دیگه نزدیک اذان بود. رفتم دم پنجره غروب آفتاب رو نگاه کردم و یه دل سیر گریه کردم

برای خودم برای تنهاییم برای اینکه اگه این تلفن ها جواب ندن و کسی اصلا نباشه که بهش زنگ بزنیم و جواب بده چقدر احساس بدبختی میکنم

به اینکه اگه یه روز نباشن

به اینکه کاش من اول زودتر از عزیزانم بمیرم و این غصه رو درک نکنم

 

 

خیلی کم تو زندگیم اینطوری میشم. خیلی کم ولی امروز 99 درصد احساس بودم. چیزی که نمیزاره واقعیت دیده بشه. اینقدر گریه کردم که سردرد گرفتم.

خدایا من چِم شده؟

۱۰ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۴۱ ۱ نظر
خانم فــــــــــ

بهر تماشای جهان

تو تناقضات عجیب و غریب گیر افتادم

که میفرمایند ادعونی استجب لکم

بعد از طرفی میفرمایند من بنده ای رو که دوست ندارم سریع حاجتش رو میدم که صدام نکنه چون صداشو دوست ندارم

و از طرفی بنده ای که دوستش دارم رو حاجتش رو نمیدم/دیر میدم چون صداش برای من خوشاینده دلم میخواد منو بخونه

باز از طرف دیگه میفرمایند اگه حاجتتون رو ندیم حتما یه چیزی جایگزین میکنیم که از اون بهتره

برای اونی که اصلا هیچی نمیدیم حتما اون دنیا جبران میکنیم.

 

من آخرش متوجه نشدم این آیه ادعونی استجب لکم رو پس برای بنده گناهکار گفتن؟؟

اینها رو در ملا عام بگم حتما یه فرد خیرخواهی پیدا میشه که میگه انقدر ناشکری کن تا همین ها رو هم ازت بگیره و نمیدونم چه اتفاقی میوفته که بعدش همون اندک ها هم گرفته میشه.

خدایا واقعا شکرت

خدایا، بخدا خسته ام

بیا بشین پیشم حرف بزنیم شاید مشکل(مشکلات) منو هم حل کردی!!

 

 

۰۴ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۳۴ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

اول شهریور

انقدر سال ۹۹ به سرعت پیش رفت که باورم نمیشه الان ۵ ماه گذشته ازش.

فردا بعد از مدتها دورکاری باید برم سرکار و الان خوابم نمیاد، نمیدونم چطوری باید صبح بیدار شم.

+یادم باشه اون مطلب در مورد راز عدد ۳ رو بنویسم.

++محرم و صفر که میاد یه حسی میگه خیالت راحت!

کلا این دو تا ماه بیشتر احساس امنیت و آرامش دارم.

 

۰۱ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۱۴ ۱ نظر
خانم فــــــــــ