سلام

به هر کسی که میخونه و به خودم

آخرین پستم در مورد کار پیدا کردن بود و غر زدن و چقدر خوبه که وبلاگ هست  و تاریخ ها رو میشه مرور کرد. مهر-آبان- آذر پرکار پر استرس و پر از داستان داشتم

خدارو شکر بخشی حل شده و یه بخش دیگه مونده

کارم رو تغییر دادم و در کمال ناباوری رفتم جایی که اصلا امیدی نداشتم و هر وقت به اونجا فکر میکدم میگفتم ن بابا اونجا که منو نمیخوان!!!

و همین دست کم گرفتن خودم تا همین الان باعث شده کلی از موقعیت های خوب رو از دست بدم

از اینها بگذریم 

از لجاجت مدیرم برای اذیت کردن روی تسویه

از حجم زیاد کار

از تغییرات خودم

از اومدن آدم جدیدی که تو بحبوحه استرس کار کلی ازم حمایت کرد و من این همه حمایت بدون حسادت از هیچ مردی ندیده بودم

از استارت برای کار جدیدی که تو دهنشه و تشویقش کردم و یکی یکی همه چیز داره جور میشه

از اینکه جلسه های رواندرمانیم به دلیل اینکه روانپزشک تصمیم گرفت دیگه نیاد اون کلینیک و من و همه چیز رو نصفه رها کرد و رفت

از کف پای داغ که 1 ماه نتونستم درست بخوابم

از همه اینا بگذریم من هنوز پر از استرسم

پر از نگرانی فرداها

همیشه هم میترسم ناشکری کنم که همین نعمت سلامتی هم ازم گرفته بشه

 

 

کاش یاد بگیرم همین الان برای امروز و برای همین لحظه زندگی کنم و هر چیزی که آزارم میده رو به موقع یه نه بزرگ بگم و رها باشم.