۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

روانی شناسی

یه پورتالی هست برای دکتر شیری که اونجا مردم میان سوالات مربوط به زندگی، خانواده رشد فردی و ارتباط عاطفی و ..مطرح میکنن و روانشناس ها پاسخ میدن

من هم معمولا پیگیر پاسخ به سوالات هستم

یه چیزی که خیلی میبینم اینکه تو سوالات ارتباطات عاطفی طرف مثلا به بن بست خورده یا رها شده یا رها کرده یا بعد از چند سال رابطه کارکرد خودش رو از دست داده

 روانشناس های محترمی که میان پاسخ میدن در واقع هیچ راهکاری ارائه نمیدن

همه راه حل ها حول این موارد میچرخه

رها کن

نوشخوار نکن

به شکل تجربه بهش نگاه کن

رفتار طرف رو تحلیل نکن

رفتار خودت رو تحلیل نکن

منتظر نباش قرار نیست برگرده

دیگه آخرشم باید بگه همون بهتر که رفت :|


ولی برام خیلی عجیبه که روانشناس های حضوری هم اگه مراجعه کنن همین رو میگن(تجربه شخصی)

کلا روانشناس هایی که تا الان دیدم بیشتر مروج تجرد بودن. میگن هیچ تلاشی ار جانب شما نباید صورت بگیره. شد شد نشد هم نشد

و برام عجیبه که این همه ازدواج و ارتباط مستمر بدون حتی یک جلسه روانی شناسی داره شکل میگیره و ادامه پیدا میکنه(نمیگم مشکل ندارن) ولی بالاخره اولین راه حل رها کردن نیست ولی مشاور های عزیز کشورمون با این متد ها دارن مغز یه عده رو شستشو میدن.

مورد داشتیم پسره موقع آشنایی خودش رفته پیش روان شناس و برداشت های خودش از دختره رو گفته اونم طی یکی دو جلسه گفته دختره بهت نمیخوره و همه چیز رو تموم کن بعد دختره رو تو هپروت و بدون دلیل رها کرده که چون روانی شناس گفته.

نمیدونه که این حلقه پایان یک زنجیره نخواهد بود و مثل هاری هست

اون دختر هم دو روز دیگه در یه ارتباطی یه پسری رو همینطور رها میکنه

تله رها شدگی آدما گاهی فعال نیست(در خوش بینانه ترین حالت) ولی این عملکرد ها اونها رو فعال میکنه و جامعه ای پیدا میکنیم پر از آدم های زخمی که مدام تن و بدن همدیگه رو زخمی و رنجور میکنن به امید اینکه دارن منطقی جلو میرن. نه این منطق نیست.



+ من فردا میرم نمایشگاه اینوتکس و دوست داشتم افرادی که اونجا استارت آپ دارن رو ببینم. اگه غرفهیا ارائه داشتید به من بگید:)

۱۹ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۳۷ ۱ نظر
خانم فــــــــــ

زندگی با ماسک من(2)

دقیقا مبحث اینرسی رو یادم نمیاد ولی میدونم که اینرسی ساکن یا حرکتی تمایل به باقی موندن به همون حالته(اساتید بیان ایراد بگیرن)
الان در همون وضعیتم . چند روزه اومدم پیش پدی و مادرم و دوست ندارم برگردم تهران لعنتی
دیروز به مامانم میگم اون زمین رو بدی یه هتل توش بسازیم. میگه بردار بساز. گفتم به والله اگه پول داشتم میساختم کارم رو ول میکردم میومدم اینجا کار خدماتی میکردم. مدتیه فکر میکنم باید بازنشسته بشم یا باید تغییر فیلد بدم
تو یکی از دوره های تخصصی برای یه فیلد دیگه که ثبت نام کردم و آزمون اولیه رو دادم چون مدتها گذشته و کار نکرده بودم حد نصاب رو نیاوردم و failed شدم و الان دارم ادامه سوگواریمو انجام میدم.

هر وقت هیجان زندگیم کم میشه حس میکنم باید وارد رقابت بشم تا اینطوری خودمو راضی کنم ولی میدونم که اشتباهه و بدترین راه و مسیر برای رسیدن به تعادل همینه.

چند روز پیش بدون اینکه خبر داشته باشم اومد شرکت و احوال و پرسی و اینا. گفتم کی برگشتید؟ گفت چند روزه و یکی دو روز دیگه میرم. از کارش گفت از آسودگی خاطری که داره از بد شدن زندگی تو ایران چون هندونه رو خریده بود 50 تومن و همون پارسال 25 تومن بوده تا رسید به اینکه به زودی میره بروکسل.
داشتم میدیدم ما خیلی فرق نداشتیم با هم اتفاقا من بیشتر میتونستم پیشرفت کنم ولی نشد. ولی اون یکی یکی هدفاشو چک و تیک میکنه میره بالا و من به هر چیزی فکر میکنم جز پیشرفت بیشتر چون پیشرفت برای دختری که اینجا زندگی میکنه مثل یه محیط ایزوله هست که هی آدمای اطرافش کم و کمتر میشن هی آینده ی محدود تری خواهد داشت.

چند وقت پیش آ-ن پرسید شما هم پس مثل من خانواده دوستید که تا حالا نرفتید؟ گفتم هم این هم چند تا دلیل دیگه. گفت مثلا چی؟ فقط نگاه کردم

گاهی میگم خدایا این وزنه رو داری خیلی سنگین میکینی حواست هست اصلا به من؟
بله باید گفت کسی که نمیتونه سرنوشت خودشو تغییر بده حتما خودش نتونسته، واقعا بی عدالتیه واقعا ....
۱۶ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۱۶ ۱ نظر
خانم فــــــــــ

زندگی با ماسک من(۱)

بعضی وقتا وسط صحبت ها وسط خنده ها متوجه میشم یه داستان تکراری یه شباهت عجیبی داره خودش رو نشون میده و خود بخود فاصله میگیرم که تکرار نشه، که اونی که تو لوپ معیوب گیر میوفته من نباشم. 
خیلی سخته هم باشم و هم نباشم.
خیلی سخته زندگی با ماسک.
۰۵ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۱۴
خانم فــــــــــ