۱۳ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

چگونه در جنگل زندگی کنیم(2) ؟؟!

بهم میگه رزومتو اونجا که گفتم فرستادم. جواب دادن

خوششون اومد ولی گفتن مثل همین کیس، ولی آقاشو داری برامون بفرست!


آقا


انگار بازاره! ، همین مدلی ولی فلان رنگ!


میدونید یکی از چیزایی که منو بهم میریزه و داغونم میکنه "کار" هست

بله


خب کسی اصل شرایط منو از اول تا همین الان نداشته چون همه آدما یکتا هستن، سرنوشت مشابه ندارن، قاعدتا بدبختی مشابه هم نخواهند داشت دلمم نمیخواد تعریف کنم، شرایطمو برای کسی هم تعریف نکردم، نهایتش اینه بگم من یه مشکلی دارم که الان کار لازمم یا باید کارمو عوض کنم، در همین حد کافیه به نظرم.


گفتم به هر حال ممنونم ولی نفرستید دیگه جایی ( قبلا هم گفته بودم نفرستید)

چند تا نکته:

1- میدونید بعضی اوقات آدما که تو تنگنا قرار میگیرن همه راه ها رو تست میکنن منم مستثنی نیستم، رزومه م رو براش فرستادم گفت آره فلان جا یه سری نیروهامو فرستادم گرفتن همشونو( نیروهاش متشکل از خانم و آقا)

حرفی از محدودیت جنسیتی زده نشد و حتی تو همه ی همکاراش خانم هم هستن ولی نمیدونم چرا نوبت من میشه میگن خانم نمیگیریم

اولین نفر و اولین جا هم نیست که همچین حرف مفتی زده!



2- نمیدونم چرا یه خانم/دختر میبینن خیلی دلشون میخواد خودشونو گنده و باحال و مشتی و کار راه انداز و همه فن حریف نشون بدن درحالیکه بعضی وقتا در بالا کشیدن تنبان خودشون عاجزن.



3- به نظرم اینایی که میان تو چشم آدم زل میزنن میگن اینجا نیروی خانم نمیگیرن، بعد لا به لای حرفاشون فقط از همکارای خانمشون(همکار مونث) حرف میزنن بیمار روانی هستن.


4- وقتی با یه نفر تقریبا احساس راحتی میکنید و مثلا در دوره ی بیکاریتون بهش میگین که دنبال کارید و اونم مدام داره از بُرشش تعریف میکنه که خیلی چیزا دستمه و در عین حال قدم کوچکی هم برنمیداره براتون، دور اون آدم رو خط بکشید. خیلی قرمز

چون اون اگه بخواد کاری کنه، میکنه اگه نمیکنه از ضعفتون داره لذت میبره.


5- مهم نیست. هم دست دارم هم زانو!


خرمالوی سیاه به یه چالشی دعوت کرده، شاید 4 آذر یه مصداق کامل با شرح جزییات از خشونت علیه زنان در باب کار یابی رو نوشتم.




۳۰ آبان ۹۵ ، ۰۰:۰۹
خانم فــــــــــ

چگونه در جنگل زندگی کنیم؟؟!

من تا کی صبر کنم؟ خسته شدم
چرا این سه هفته و شاید 1، یک و نیم ماه تموم نمیشه.
انقدر عدم تمرکز و اهمال کاری و تنبلی و هر کوفتی که میشه اسمشو گذاشت دارم که خسته شدم از خودم، دیروز هم مثل روزای دیگه هیچ کاری نکردم، هییییچ کاری نکردم و دونستن همین بیچاره میکنه منو، نشستم Revenant نگاه کردم بعدش یه 1 ساعتی هم به چت در مورد این فیلم گذروندم که بیشترش جفنگیات و مسخره بازیای خودم بود!
که من دلم میخواد حیوون خونگی خرس داشته باشم، دقیقا اندازه اون خرس گنده هه- گریزلی
بعد اینکه زندگی منم همینطوریه، خیلی جاها زنده زنده دفنم کردن، کشتنم و البته دیگه برنگشتم کاملا مردم!
میگم افسردگی دارم
میگه با این روحیه که تو داری اصلا بهت نمیخوره! هر کی هم بگه بیخود کرده.
گفتم مرضم همینه که بیرونم خوبه!

فکر میکنه داره با حرفاش لطف میکنه به من.

۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۲:۴۴
خانم فــــــــــ

آخه کدوم.....؟!

لابلای حرفاش گفت تو اینستا عکسای فلان جا و .... ( یعنی عکساش اونجاس ) منم گفتم از عکسshare کردن خوشم نمیاد! وبلاگ بهتره.
بعد اصرار کرد آدرستو بده
:| ندادم
گفت ولی یه روزی بده!
چیزی نگفتم.
 ولی من صفحه اینستاشو چند روز یه بار نگاه میکنم، عکساشو میبینم، حتی تعداد فالوور هاشو میدونم، حتی عکسای اونایی که لایکش میکنن رو هم میبینم.
فضول هم نیستم.
ولی اون آدرس اینجا رو نداره، به این میگن ؟! ....

امروز با مامانم یکم وسایل آشپزخونه و خونه خریدیم، 
حس خرید جهیزیه داشتم، مامان بابای من اعتقادی به جمع کردن جهیزیه به صورت خورده ریزه و در سالیان متوالی ندارن، میگن به موقع در یک زمان محدود همه چیز میخریم، برای خواهرمم همین کارو کردن.
تازه امروز متوجه شدم یکی از راه های درمان افسردگی خانم ها خرید لوازم آشپزخونه هست، خیلی ذوق مرگ کننده هست حتی برای من که به غذاهای سه سوته و بخار پز و اصلا خام علاقمندم، الکی هم میگم خام و بخار پز مفید تره تا تنبلی م رو بپوشونم
اینو نگم چی بگم؟! وگرنه کی( چه کسی ) کلم بروکلی بخار پز شده و البته بی نمک رو به قورمه سبزی چرب و چیلی ترجیح میده:-[

اتفاق غیر منتظره این هفته مثلا چی میتونه باشه؟
آخه وقتی فکر همه چیز رو میکنم دقیقا چیزی اتفاق میوفته که فکرش رو نکردم!


۲۷ آبان ۹۵ ، ۰۰:۰۰ ۸ نظر
خانم فــــــــــ

بورس باز حرفه ای نیازمندیم

اگر کسی اینجا بورس باز حرفه ای هست و در راه رضای خدا میتونه یه سری اطلاعات در اختیار قرار بده به من اطلاع بده :(

البته میدونم از تریدر های تو کارگزاری ها میشه کمک گرفت ولی شما به عبارت "در راه رضای خدا" دقت کنید،در واقع از سهام و خرید فروش واقعی خبری نیست.


۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۷:۵۰ ۳ نظر
خانم فــــــــــ

آخ آخ یارانش!

یاران اش، نه

یارانه اش.

میگفت چون شرکت ثبت کرده یارانه اش رو حذف کردن، منم گفتم ماهی بیش از 1 میلیون تومن "وجح" نارایج مملکت یارانه میگیرم

باور نمیکرد


بی ادب فکر میکرد دروغ میگم!

خیلی ها به من گفتن ما فرق شوخی و جدیتو متوجه نمیشیم. دوست دارم بهشون بگم خنگی از خودتونه:/


+  تا میام کمی به عزدواج فکر کنم یه زوج فرهیخته ای در آشنا یا فامیل یا از نزدیکان خیلی نزدیک به تیپ و تاپ هم میزنن و دچار یاس فلسفی میشم، واقعا مهربونی این بود؟ این رفتار بعد 10 سال زندگی با 2 تا بچه درسته؟ یعنی خاااااا.....ک.

چه فیلم ها که زوج ها در دوران نامزدی برای هم بازی نمیکنن

چه گردن های از مو نازکتر دامادها ندیدم که بعدا از پای فیل قطور تر شدن.


۲۲ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۹ ۱ نظر
خانم فــــــــــ

گیج بازی

+دیروز روی هر 8 صفحه تاریخ رو 19 ام زدم

تازه بعضی جاها 19 هه 7 مینوشتم بعد میگفتم ، عه گیجی چرا؟ 8 ه!!

تو راه برگشتنی هم فهمیدم کلا تاریخ روز رو اشتباه زدم، مهم نیست هر چی بخواد میشه.

++ازم پرسید آخرین کتابی که خوندی چی بود، گفتم حماسه حسینی؟ ( تو دلم : اصلا این مدت جز رسیدگی به بدبختیام کاری داشتم؟ کاری میتونستم انجام بدم ؟ واقعا فکر میکنی آدما تو این موقعیت میان میگن قلعه حیوانات؟ ) 

بعد خودمم خندم گرفته بود که چه پاسخ پاچه خوارانه ای دادم، یارو 97.6 درصد احتمال میده الکی گفتم ، نه ولی واقعا همین بود! راستشو گفتم.

آدمای معمولی، معمولا باور نمیشن.

منم معمولی ام،

باور کن.


۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۰:۲۱ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

بلدم بلدم!

میگفت اینجا-کانادا- به کسی بگن فلان کارو بکن یا فلان نرم افزار و نصب کن یه کاری بکن یا در مورد یه چیزی

اولین کاری که طرف میکنه اول میره تو ویکی پدیا میخونه در موردش بعدش راهنماش و چند تا داکیومنت میخونه بعد انجام میده

حالا ایران

من بلدم خووودم! یکم ور میرم باهاش درست میشه!

:|


  از شرکتی که تاسیس کرده یه دونه خودشه و یه دونه یه دسک که در دفتر دوستش در سعادت آباد گرفته، بعد علنا میگه من نفر دارم، من ضعف ندارم، من با فلان جا تفاهم نامه نوشتم که خدمات بدم و بگیرم البته ضعفی هم نداریم که کاری بخوایم.


چرا ملت توهم CEO بودن و شدن دارن؟ چرا همه دوست دارن رییس باشن؟ چرا حالا از تاسیس شرکت فقط تلفن بازیاشو دوست دارن؟ چرا حس میکنن کارآفرینن؟چرا تقی به توقی میخوره میگن ما میخوایم واسه خودمون کار کنیم؟ اصلا چرا ترامپ انتخاب شد؟:|

 

+ در انتظار تغییرات اساسی در زندگی ام! خدا به خیر کنه.



۲۰ آبان ۹۵ ، ۲۱:۵۷ ۳ نظر
خانم فــــــــــ

کاکتوس زخمی

یادمه از این مطلب های الکی در مورد گریه میخوندم، دقیق محتواش رو یادم نمیاد ولی اینطوری بود که اگه گریه کنید و از چشم راستتون اشک بیاد یعنی فلانه و از چشم چپ یعنی بهمان
یکیش ناراحتی بود یکی نا امیدی یا چمیدونم شایدم خوشحالی
خب اون روانشناس باحال تز خاصی در مورد اینکه دو تا چشم با هم بارونی بشن نداشت؟!
الان هر دو تا چشمام خیسه که بماند
گردنمم خیس شده که بماند
بالشم هم خیسه
فین فین هم میکنم، تو تاریکی کی حوصله داره بره دنبال دستمال کاغذی آخه.
 
خسته شدم!

برای خواهرم تو تلگرام زدم من ناامید نمیشم، خب دیگه برم بخوابم
در واقع یعنی چرند گفتم
از ظاهر سازی هام خسته شدم
یعنی دیگه نمیتونم حرف بزنم ولم کن.





۱۶ آبان ۹۵ ، ۲۳:۲۶
خانم فــــــــــ

تند تند

+مثل همونایی که مشقاشون دیر میشد صبح زود پا میشدن تند تند مینوشتن.


++خیلی جالبه آبان میشه ماه 8ام

در ضرایبی از 8 اون هم اتفاق های جالبی میوفته.

8/8

8/16

و اون یکی رو نمیدونم.شاید تو کل ماه ها هم همین باشه، من دقت نکردم.





۱۵ آبان ۹۵ ، ۰۶:۲۰ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

وزارتت مبارک؟

آقا استاندار گیلان بودن، 

رشت زیر برف مدفون شده بود، زنگ زدن بهش، ایشون انزلی بودن گفتن اینجا که هوا خوبه!


یه استاندار دیگه داشتیم، زمانی که برف شدیدی اومده بود چند شبانه روز با نیروهای شهرداری و اداره راه بیدار بود و کار میکرد، کلا بعدش از صحنه ی روزگار محو شد!! 


نکته علمی اجتماعی فرهنگی: شمام میخوای به جایی برسی تا میتونی کاااار نکن lol lol lol lol lol lol

۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۰:۴۶ ۳ نظر
خانم فــــــــــ