۱۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

عروسک معلولم

داشتم اینجا رو میخوندم که یادم افتاد من اولین سوغاتی م رو بابام بهم داده بود شایدم از قبل تر ها هم سوغاتی گرفته بودم ولی این به عنوان اولین یادمه.

یه عروسکی بود که 4 دست و پا راه میرفت یه شعری هم میخوند.

من حدودا 4 یا 5 سالم بود. روزای اول انقدر باهاش بازی میکردم که باتریش تموم میشد:(

یادمه یه روز صبحِ زود که بیدار شده بودم طبق عادت همیشگی که باید میرفتم تو اتاق مامان بابام میخوابیدم رفتم وسطشون دراز کشیدم عروسکم رو روشن کردم که راه بره ...مامانم برگشت ببینه صدای چیه که...

عروسکم پاش شکست:((((

خیلی گریه کردم، بابام پاشو چسب زد ولی هیچ وقت مثل اولش نشد...

یه عروسک چشم آبی با موهای طلایی که دیگه نمیتونست راه بره

عروسکِ معلولِ من چه عمر کوتاهی داشت:(


۳۱ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۴
خانم فــــــــــ

کار خیر

این روزها همه میخوان گوی سبقت رو در زمینه انجام کار خیر و افطاری دادن و ... بربایند.منم اگه ریا نباش خیلی علاقمندم به کار.

اتفاقا همین چند روز پیش به این نتیجه رسیدم اگه یه پولی دستم اومد بدم هزینه عمل پای بعضی از افراد. حتما مشکل دارن دیگه بندگان خدا اینطوری تو تاکسی میشینن:|

ظاهرا اینطور نشون میدن که مدل عادی نشستنشون اینطوریه که پاشون 180 درجه باز باشه!

جدیدا هم که دیگه مرد و زن نداره همه همینطوری میشینن:|


۳۰ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۴
خانم فــــــــــ

داندان



  - فقط تو مُهرش دندانپزشکی رو درست نوشته:|

  - تازشم، دانشگاه تهرانم درس خونده:|

  - الان به مرحله ای رسیدم که اشکالات نگارشی و املایی رو از 3 فرسخی میبینم!

۳۰ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۷
خانم فــــــــــ

جوانه!

+ ببین من دقیقا همه کارام وقتی درست شد که نا امید شده بودم!

- همین دیگه، فرق من با تو اینه نا امید نشدم! تازه جوانه زده...بعد 6 سال . کجان اونایی که میگفتن نمیشه؟

//29 خرداد 95

۲۹ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۵
خانم فــــــــــ

روزهای آخر

امیدوارم کسی ازبر و بچ دانشگاه اینجا رو نخونه، اصلا بخونه! مگه چیز بدی مینویسم؟

ادامه مطلب...
۲۷ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۴۳
خانم فــــــــــ

آیا میدانستید ...

خود آمپول زدن درد نداره، اینکه چطور دراز بکشیم که درد نیاد مهمه. یه قلق داره که من بلدم به کسی هم نمیگم، 

والا، دود چراغ الکلی خوردم تا فهمیدم.

یه موردی رو میخوام بنویسم

کاش تو وبلاگ چیزی به نام دنبال کردن وجود نداشت!

عرض میکنم چرا

من خودم سالیان سال یه سری وبلاگ ها رو میخوندم و میخونم و از چیزی به نام فید ریدر و فالو کردن و اینا استفاده نمیکردم.

به این نوع خواننده میگن خواننده عشقی!

هر وقت یه هو یاد طرف میوفتادم میرفتم وبلاگش.

سوسن یکی از همین آدماست و خیلی ماهه.

مورد بعدی اینکه یه عده از دنبال کنندگان عزیز بعد از یه پست های خاصی ریزش میکنن. در واقع یه چیزی داشته که بر وفق مرادشون نبوده!حقیقتش من برای کسی نمینویسم حتی برای خودمم نمینویسم، فقط برای اینکه یادم بمونه مینویسم، اینکه چرا یادم بمونه بازم قرار نیست برای کسی توضیح بدم. طوری هم نمینویسم کسی خوشش بیاد یا نیاد اصلا مهم نیست( حامد بهداد طوری )  ولی 

خب منم دوزاریم اونقدرا کج نیست

یه پست دهه شصتی نوشته بودم و اینکه آدمای سختی هستن، ایده آل گران میخوان کامل باشن میخوان اول باشن تاپ باشن. مخصوصا نیمه اول این دهه، خودم چون حدودا آخراش محسوب میشم ولی چون با بزرگتر از خودم زیاد تبادل اطلاعات داشتم و دوروبرم بودن احساسم، رفتارم و همین زندگی الانم و تفکراتم مثل هموناست که اکیدا تاکید میکنم قبول ندارم این رویه رو و بزرگترین اشتباه زندگیم الگو گرفتن از همین اوایل دهه 60 ای ها بوده، کسی هم نباید از حرفم ناراحت بشه چون اشتباه زندگی خودمه و به کسی ضرر نمیزنه.


اگه کسی احیانا اینطور برداشت کرد که دارم بد و بیراه میگم که نگفتم خب عذر میخوام!


مورد بعدی پذیرش تضارب آرا هست، من بین وبلاگ هایی که دنبال میکنم میتونم بگم 50 درصدشو اصلا قبول ندارم!:|

خب چرا دنبال میکنم و میخونم؟

چون میخوام بدونم اونا چطور فکر میکنن.

اومدیم و یه روز متوجه شدیم ای دل غافل ما تو محیط ایزوله داشتیم تنفس میکردیم اونوقته که هوای دریا هم مضر میشه!


بقیشو شاید بعدا نوشتم شایدم هرگز


۲۶ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۳۶
خانم فــــــــــ

استغفر ا...

ماه رمضونی میخوام لینک آهنگ زلم زیمبو بزارم!

به یک عدد کلاهبرداری به صورت تصادفی برخوردم

این آقای ایمان فلاح که من تا حالا آهنگاشو نشنیده بودم شایدم شنیدم،اومده آهنگ های گیلکی رو با لهجه ی بسیار کج و کوله خونده و به نام آهنگ مازندرانی پخش کرده-البته پارسال -   :|

اینم اسناد من به تفکیک آهنگ ها که نشاندهنده کاملا گیلانی بودن آهنگ هاست.

بوشو بوشو(اصلا این واژه بوشو در زبان گیلکی معروفه!)

حلیمه ی جان( یه قسمتی از این ترانه میگه عروسِ گیلان حلیمه، که در اینجا خواننده حذف کرده، در واقع این آهنگ گیلانیه)

عذب لاکوی(این که اصالتا برای شرق گیلانه)


چه قشنگم وسطش میگه اییییییمان فلاح :|

من حرفی ندارم دیگه، ولی اینا آهنگ های مورد علاقه منن:|


+ امروز اصلا یه وضعی بود. انقدر احساس ضایع شدن بهم دست داده که قابل توصیف نیست.برم تو افق:(

۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۴۹ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

اون روزای دور

هوا که ابری میشه دلم میگیره

روایت داریم من در بدو تولد یه جفت چشم بودم بعد به مرور زمان دماغ دهن و دست و پا در آوردم!

کسی که خیلی دوستش داشتم و دوست عزیزم بود و بعد به یکی از آدمایی تبدیل شد که دیگه نخواستم ببینمش، بهم میگفت چشمینه منم بهش میگفتم زلفینه! چون بور بود.

دخترا وقتی با هم دعوا میکنن 100 سال هم بگذره شاید ظاهرا خوب باشن ولی هیچ وقت یادشون نمیره...هیچ وقت...من هر هفته دو شنبه ها به یادشم.

این منم، 6 ساله در عید یکی از سالهای دور...

دلم برای خودم تنگ شده، من این چیزی که الانم، نبودم:(

۲۳ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۵ ۴ نظر
خانم فــــــــــ

باز شروع شد...

ماه مهمانی خدا رو نمیگم این سریالای آب بندی رسانه ی میلی رو میگم.

 از چند حالت خارج نیست

حاجی بازاری پووولداررر با چند تا پسر شاخ شمشاد که حتمنه حتما باید یکیشون پوریا پورسرخ باشه،زن‏ های این فیلم ها در عین حال که میکاپ کامل دارن یه جور ملاطفت و متانت و معصومیت خاصی تو صورت وحرفاشون موج میزنه،خیلی مهربونن، سجاده شون همیشه پهنه، زن و شوهرا کمتر از گل به هم نمیگن. آدم پولدارای این فیلما همه از دم حلال خور، منطقی، اهل نماز روزه، جدی و اصلا عین حقیقت!

اون یکی کانال 

یه فیلم طنز که 100 درصد باید آدماش بی پول، خنگ و دستپاچلفتی باشن، لباساشون پاره پوره و قدیمی، بهترین ماشینی که سوار میشن یه وانت قراضه هست، همیشه در حال بحث و کل کل با هم هستند، زن و شوهر ها با داد و بیداد با هم حرف میزنن منطق حالیشون نیست، همیشه هم 8 اشون گرو نهشونه ولی نون حلال در میارن.

تنها وجه اشتراک این فیلم ها همون نشون دادن حلال بودن درآمد هاست.

حالا پیدا کنید پرتغال فروش یا پرتقال فروش را!

۲۰ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۸ ۴ نظر
خانم فــــــــــ

از دوست همان بس که مرا یاد کند!

زیییییییینگ زینگ

+ ببین میدونی چی شده؟ گفتن HR فریز شده! تا چند ماه دیگه...

- حالا خیلی هم مهم نیست من جاهای دیگه رو هم مد نظر دارم.


بعد از ایده نانوا شدن، یه ضرب العجلی تعیین کردم که طی اون مدت اگه کار مورد نظرمو پیدا نکنم برم مثل اجداد و نیاکانم کشاورز بشم.درسته خدا کشاورزا رو زیاد دوست نداره1 ولی سرو کله زدن با گیاها خیلی بهتر از آدما و جانداراست. حداقلش اینه که شغل شریف بیکاریم دیگه مایع(!) "شرمندگی" نمیشه.

شرمنده شدن درد منو دوا نمیکه.

بوته خیار و درخت خرمالو


1 قابیل جان کشاورز بودن و یه بخشی از محصولات زمینشو به خدا هدیه داد و هابیل جان چند راس بع بعی تپل مپل. اینطوری بود که بع بعی مورد پسند خدا قرار گرفت و هدیه قابیل نه!!! قابیل بعد از حسادت برادرشو میکشه و مورد لعنت خدا قرار میگیره!


+ خدایا میشه بگی محصولاتش چه مشکلی داشت که قبول نکردی؟ حالا بعدا چرا لعنتش کردی آخه؟

نمیدونم چرا هر وقت این داستانا رو میخونم میگم چرا تبعیض قائل شیم که حس حسادت یک انسان نادان یا مثلا فرشته ای مثل شیطان برانگیخته بشه، و انسان کاری که نباید رو بکنه بعد تا N نسلش تقاص پس بدن!


++ به دلیل داشتن درون مایه مذهبی کامنت ها بسته هستن.

۱۶ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۱۶
خانم فــــــــــ