۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

اردیبهشت عاشقی...

فقط سواله
که اینایی که در اردیبهشت احساس عاشقیتشون سرازیر میشه و میجوشه و میخروشه، جو گیرن یا واقعا همینن؟
نوشته شفیعی کدکنی میگه خاااک بر سر دانشجویی که در بهار عاشق نشود...

فکر میکنم خودم در این زمینه به خودسانسوری شدیدی دچارم، خدا شفام بده.

+مغزم خستس، چشمام خستس، از اینکه چشمام ضعیف بشه میترسم، از عینکی شدن دوباره متنفرم....




۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۰۷ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

مردِ مسئولیت پذیر- ویرایش شد

چند روز پیش وقت دندون داشتم نمیدونستم ساعت 4 وقت دارم یا 5
4.5 خودم رو رسوندم. از منشی پرسیدم نوبت من کی هست گفت 5. رفتم بشینم درحالیکه یه نگاه سنگینی رو حس کردم سرم رو برگردوندم دیدم یه آقایی زُلیده(زُل زده)! یه خانمی هم کنارش نشسته بود که از مدل نشستنشون معلوم بود با هم هستن و اتفاقا متوجه شده که ایشون مدت زیادی در حال زُل هستن.
خلاصه اینا رفتن تو و اومدن بیرون نوبت من شد.
دو تا دستیار دکتر(دوتا دختر) داشتن با هم صحبت میکردن و یکیشون میگفت دیدی فلانی اومده بود؟ و یکی دیگه "باز" همراهش بود؟
و صدای هِر هِر خنده هر دو ....
میگفت دکتر پرسیده دوستته؟ گفته نه آشناییم
پرسید قیافه دختر جدیده چطور بود؟ از قبلیه بهتر بود؟
اون یکی هم داشت از جمالات دختر جدیده میگفت و البته میگفت معمولی بوده و اینا...

نمیدونم چرا من یاد فیلم رگ خواب افتادم. باز به نسبت اون فیلم(کاراکتر ی که کوروش تهامی بازی میکرد و اسمشو یادم نیست) این اقاهه/پسره خیلی مسئولیت پذیر بود. دختر مردمو آورده بود دندونپزشکی و حتی همه هزینه ها هم باهاش بود!

نُکَت داستان:
- خانما معمولا تا 90 درصد از رفتار های یک مرد میتونن تشخیص بدن چیکاره هست و چی تو ذهنشه(هم من متوجه شدم هم خانمی که همراه اون آقا بود) اینکه یه خانمی دزدگیر های خودشو خاموش میکنه دلایل پنهان زیادی میتونه داشته باشه.
- یه آشنایی(خانم) در اینستاگرام فیلم ملی و راه های نرفته اش رو دیده بود و کلی توپیده بود که اینا سیاه نماییه، اغراقه. در مورد رگ خواب هم توپیده بود به شخصیت دختره که آویزونه و حقشه. دوست داشتم براش کلی بنویسم اینکه وقتی یه زن نمیتونه در مسیر زن بودن به مرد درستی دست پیدا کنه و طعمه میشه، نمیشه یک طرف رو مقصر دونست. ضمن اینکه نه "شما خوبید!" کل جامعه گل و بلبله تازه بعضی ها مسئولیت پذیرند و البته به بده بستان هایی که پشت ماجرا داره اتفاق میوفته هم باید توجه کرد که شما توجه نمیکنی. ضمن اینکه زندگی خود طرف رو که شخم بزنی میتوجه میشی برای نگه داری شوهرش به ترفند های مختلفی از جمله تغییر پوشش افراطی، باج دهی به صور مختلف و اغراق بیش از حد، طوری که در هر پستی  میخواد تو چشم ملت فرو کنه من عاشق و مدهوش شوهر و بچه ام هستم و در اونا خلاصه شدم. خب خانم خوب شما غیر از شوهر و بچه هیچ برنامه و سرگرمی و حرف و سخنی از خودت نداری؟ بعد به این افراد تو این فیلم ها میتوپی؟ یه سوزن به خودت بزن بعد یه جوالدوز به دیگران.


+ من امروز از خواب که بیدار شدم یه ندای درونی بهم گفت ببین این مرخصی هایی که داره خاک میخوره رو کِی میخوای استفاده کنی؟ 4 ساعت کار کردن ارزش این رفت و آمد رو نداره . پس بخواب. به ندای درونی گوش دادم و راضیم ازش نخود و لوبیا رو در زودپز ریختم تا شاید یه آشی امشب بخوریم
در هوای بارانی این روزها!

۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۰۱ ۳ نظر
خانم فــــــــــ

بحث نیمه چالشی- اگه شد نظری کامنتی چیزی...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۲۱
خانم فــــــــــ

چه اتفاق میمونی- سایفون بنده کار نمیکند!

اومدم بلاگ بییییییییییلاخره
34 تا ستاره اون بالا خود نمایی میکرد، یکی یکی خوندم رسیدم به وبلاگ یکی از دوستان که تولدش بوده ظاهرا و علاقه ای به تبریک و این صوبتا نداره
خب چی؟
صحبت از توزیع نرمال شد که من یادم افتاد کل توزیعی ای که زندگی من بر اون اساسه توزیع برنولیه!
و از اونجایی که خیلی وقته از همچین چیزهایی استفاده نکردم یه سرچ زدم روی کل توزیع ها و با فرمولا یاد و خاطره فرایند رو مرور میکردیم
من درس هایی که حذف پزشکی کردم رو خیلی دوست نداشتم، الان نه، برام مهم نیست. از اینکه باید چند جا گواهی نشون میدادم و توضیح میدادم حالم بد میشد. یادمه سر کلاسی که برای بار دوم این درس رو برداشته بودم نشسته بودم و نه سرپا و فقط میرفتم که حضور بهم رسانم
 استاده(!) یه هو بی هوا گفت فلانی راستی چرا حذف کردی؟ مشکلت چی بود؟ که ضربان قلبم داشت هی بالا و بالا تر میرفت و بعد از زل زدن بهش گفتم بعدا توضیح میدم.
باید روز معلم رو به چنین اساتیدی حتما تبریک گفت.
خبر خوب اینکه میخوام تا آخر شهریور منظم برم استخر، امیدوارم از خستگی نمیرم
خبر بد اینکه یکی از همکارای خوبم میخواد از شرکت بره و من نه اینکه به خاطر نبود اون نتونم تحمل کنم نه؛ من هم حس میکنم کم کم باید رخت بربست.


+یه قانونی هست که میگه اکثرا در مورد چیزهایی که میخوای بنویسی نمینویسی و میری یه سمت دیگه. در مورد من که 99.9 درصد صدق میکنه.
++هر چقدر فکر میکنم که یه جایی از این توزیع ها و روابط پیچیده ریاضی استفاده کنم جایی نیست که به کارم بیاد. دنیا خیلی ساده تر این از چیزاست.
+++ یه چیز با مزه اینکه الهی دور کل ایرانیا بگردم من:))) که اندر احوالات مذهبی و مدرنیته گیر کردن. در آن وبلاگ که ذکر شد کامنت ها رو میخوندم که دیدم عزیزی نوشتن
ان‌شاءالله پیک زدنتون هر شب برقرار باشه :)
دو کلمه ان شاء الله و پیک
 ...... بله!
++++فرایند رو هم 20 شدم ولی مثلا با 12 چه فرقی میکنه الان!


۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۱:۳۵ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

به نظرتون نباید یه عده بذارن برن از ایران؟!

امروز یه کار اداری داشتم در یک جای دولتی!

فرمی باید پر میشد توسط خود بنده. فرم تموم شده بود

خانمه گشت که فایلش رو پیدا کنه گفت نیست گم شده از تو سیستم :|

به همکارش گفت، اونم گفت نمیدونم!(خیلی راحت)

گفت من اینجا تو سیستم مستقیما ثبت میکنم. بعدا باید کاغذی هم پر بشه مهر بشه! شما در تل گِرام بنده پیام بدید که یادم نره بعدا براتون پر کنم. خلاصه هی اون بپرس و هی من جواب بده و هی اون بسیار کُننننننننننند تایپ میکرد و ...

در لحظه اول که گفت در سیستم وارد میکنم غم و اندوه جانکاهی در چشمانش در حالتی که به کیبورد خیره شده بود رو حس کردم

دیرم شده بود، بهش گفتم اجازه میدید من بشینم پشت کامپیوتر شما و همه رو خودم تایپ کنم؟

از بالای عینکش نگاه کرد گفت این دکمه هاش حروفش پاک شده شما نمیتونی !

گفتم باشه ادامه بده

و بسیار کُند ادامه داد!

و وقتی دنبال یه حرفی میگشت من حتی میتونستم بگم مثلا بالا سمت چپ میتونی پیداش کنی ولی خودم رو کنترل میکردم!

.

.

.

.

.

و در نهایت یه کد رهگیری/پیگیری/پی نگیر حوصله ندارم/پی نگیر من خیلی کند تایپ میکنم/ پی نگیر ما حال نداریم بهم داد...


و داشتم فکر میکردم خیر سر همشون اینجا جایی هست که 4 تا آدم با تحصیلات بالاتر از حالت عادی جامعه میان (من نه، بقیه رو میگم) بعد این صحنه رو که ببینن خودشون رو از این طبقه پرت نمیکنن پایین؟ نمیزارن از ایران برن؟ تا حالا فکر کردین چی میشه که انقدر کُند میشیم؟ چی میشه که کُند ها میرن میشینن وسط جریان آبی که سریع میخواد بیاد و رد شه؟ چرا کُند ها اصرار دارن که وسط جریان بشینن؟

خدایا اون روز رو برای ما نیار!


+چه با مزه مطلب قبلیم هم 4 ام بوده!کاملا تصادفی

#توهم_ما_خوبیم

۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۴۹ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

استاد رد خود گم کنی

بعد از مدتها اومدم اینجا بالاخره

آمار وبلاگ رو نگاه میکردم یادم افتاد یه آی پی بود قدیما که همیشه هر روز چند بار سر میزد همیشه هم باید نظر میداد

بعد از اینکه آدرس وبلاگ رو عوض کردم دیگه نیومد

عجیب هم نبود

ولی من الان دلم برای همون ناشناس تنگ شده. الکی بیاد الکی بره الکی نظر بده

یه دل تنگی الکی



دوست دارم به زودی بیام و هی بنویسم

از روزمره گی ها

از خستگی ها

از تکرار

مثل همیشه از همه چیز جز خود واقعیم!

۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۲۵ ۱ نظر
خانم فــــــــــ