۸ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

دوستان گل منگولی

دوستان من سه دسته هستن

۱-متاهلین سر خونه زندگی

۲-متاهلین قبل خونه زندگی، در حال پاس کردن دوره عقد

۳-مجردین عزیز


دسته شماره یک که هچ

دسته شماره سه هم که الان مجال بحث در رابطه با اونا نیست


و آااااما دسته شماره دو که در حالت عادی باید نق و نوق های دوره عقدشون رو تحمل کرد و هر وقت لازمت دارن به عنوان گوش میان سمتت

اگه دیدید یکی از دسته دوم پیام داده که کجایی، دلم تنگته، بدون که قرار در روزهای آینده هدایای شب یلدایی رو عکس بگیره و بفرسته و نظر مثبتت رو جویا بشه


بخدا ما هم آدمیم:/ بحث کادو و تجرد نیست، بهتر از اونا رو خودم میتونم بخرم، مهم اینه که گوش و چشم برای پر کردن خلاء خودشون میخوان،

زشته اینکار:/



۲۹ آذر ۹۷ ، ۱۸:۴۷ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

دردم از یار است و درمان چرا ندارد خب؟

کلی فلسفه چید کلی هم چرند بافتم که حرف مشترکی باشه این وسط که آخرش نتیجه این شد که باز بریم فیلم ببینیم

مغز های زنگ زده رو که با هم رفتیم همیشه سرش تو موبایلش بود البته می‌دونم مشکلش چی بود و واقعا حق هم داشت ولی این دفعه نباید اینکار رو میکرد

تصمیم گرفتیم بریم جشنواره حقیقت و یه مستندی به نام تاریخ صدور رو ببینیم

قبلش فکر میکردیم الان سالن خلوته و کسی نیست و در نهایت از ما دونفر به عنوان دو برقی فرهیخته و والا مقام که اومدن افتخار دادن این فیلم رو ببینن و شاید نقد هم کنن تجلیل به عمل میاد ولی سالن ها همشون پر بودن، ازدحام جمعیت تا چند متر جلو در سالن ها موج میزد و کلا هیچ سالنی نبود که پذیرای ما باشه و دست از پا دراز تر از چارسو اومدیم بیرون، گفتم دیدی بهت گفتم شلوغه، گفت چیزی نشده میریم پلن بی! گفتم چیه؟ گفت علافی...

و در نهایت برای تجدید خاطرات مسخره رفتیم سید خندان، بهش گفتم میدونی من اینجاها رو دوست ندارم ؟ گفت چرا؟ 

وقتی دید که دوست ندارم بیشتر توضیح بدم گفت الان دیگه مهم نیست باید فراموش کنی.


یادم افتاد تو کلاس اون روز به «ا» گفتم چرا لامپ ها رو روشن نمیکنن؟ تخته خوب دیده نمیشه. گفت ببین لامپا روشنه و ماجرا از اونجا شروع شد.


از استاداش گفت از دوستای جدیدش از تجربه های جدیدش، از آلمان گفت و از ایران نرفتن و از همکاراش گفت و من داشتم فکر میکردم چقدر این مدت با معیار های سخت گیرانه پدر خودم و همه رو درآوردم.

اعتقادش بر اینه که شد شد، نشد نشد.

شام خوردیم و برگشتیم.

۲۲ آذر ۹۷



۲۵ آذر ۹۷ ، ۱۷:۴۷ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

تا وصال راهی نبود

تصمیم گرفتم اول برم وصال کارتم رو بگیرم بعد برم سرکار، 

انقدر هوا خوب بود به نظرم و چند تا میوه فروشی باحال تو مسیر بودن که گفتم پیاده تا بلوار کشاورز میرم بقیشو بعد یه کاری میکنم

چقدر مسیر های خوبی وجود داره که نرفتم

چقدر مسیر های خوبی هست که رفتم ولی تنها بودم

چه مسیر هایی هم بوده که با چشم گریون رفتم

عینک آفتابی هم خوبیش اینه وقتی داری گریه می‌کنی کسی نمیبینه، البته که ببینن هم نه مهمه براشون نه برای تو، کسی که علنا گریه می‌کنه چیزی برای از دست دادن نداره، بذار بگن دیوونه هست، بگن پر از مشکله، شاید واقعا هم همینه.


دیشب تعداد زیادی کانال

تعداد زیادی اپلیکیشن

و تعداد زیادی از شماره تلفن ها

و تعداد زیادی از عکس های موبایلم رو پاک کردم، یکم حس بهتری دارم ولی تا وصال نهایی و آرامش خیلی مونده...


۱۹ آذر ۹۷ ، ۱۱:۴۴ ۵ نظر
خانم فــــــــــ

آدم خیلی دور

مثل وقتی که بعد از سالهای زیاد یه همکلاسی میبینی بعد موقع احوالپرسی دستشو میاره جلو و نمیدونی چرا آخه!

من گفتم مرسی:| و تا همین الان که یادم میاد خندم میگیره! خب مرسی چیه!؟ضمن اینکه تو کی وقت کردی اینقدر روشنفکر بشی؟ بعد واقعا از قیافه و لباس من مشخص نیست دست نمی‌دم!؟

شایدم یه آدمایی با این پوشش هستن که دست میدن، ما چیز عجیب غریب کم ندیدیم تو این دنیای قهار.

تازه تو مکالمه اولیه گفته بود ما همدیگه رو قبلاً دیدیم!؟

گفتم بله همکلاسی بودیم

کلی تعجب کرد، اونجا بود که فهمیدم ۴ سال زیر پونز زندگی کردم!

بله اینطوریاست

دنیا بیش از حد معمول گرده.


۱۷ آذر ۹۷ ، ۰۶:۰۰ ۳ نظر
خانم فــــــــــ

سه

یه حسی میگه بین یک تا سه ماه آینده در برابر یک سه راهی قرار میگیرم

حالا تصمیم هرچی باشه حداقل سه نفر این وسط بدبخت میشن

من چرا اینجوریم خدا؟ میشه یه زندگی نرمال بهم هدیه بدی؟ که مثل آدم بشه زندگی کرد.

+حس های من معمولا درستن، الان نگید برای واقعه اتفاق نیفتاده چرا عزاداری می‌کنی که میرم تو لاکم:(

۱۳ آذر ۹۷ ، ۱۵:۱۱ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

شاعر میفرمان...

دنبال کسی باش که دنبال تو باشد، اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش


امروز خیلی به پشت سرم نگاه کردم دیدم کسی به دنبالم نیست، حالی هم نداشتم به دنبال خودم باشم چون فکر میکنم اگه دنبال خودم باشم دچار حرکت مارپیچی میشم فلذا شاعر در این قسمت خیلی سه نقطه بازی درآورده!


+ من معتاد به توییتر شدم، جذابیت خاصی هم نداره ها ولی اعتیاد آوره، حرکت های اونجا مثل اینجا پیش بینی پذیر نیستن، کاتوره ای هستن، اینجا من می‌دونم حداقل چند نفری میخونن تراوشاتم رو ولی اونجا یارو فقط اسکرول میکنه،فقط!


++و اینکه من اینجا خیلی بیشتر خودمم، اونجا باید طبق ذائفه ملت فیو کرد! ریت کرد و باقی چرندیات!

۱۱ آذر ۹۷ ، ۲۳:۱۸ ۱ نظر
خانم فــــــــــ

آخر آذر ۹۶

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ آذر ۹۷ ، ۱۸:۰۷
خانم فــــــــــ

سفرنامه ۱

بالاخره قسمت سفر مشهد امسال ما اول آذر ماه شد و من راضیم و خدارو شکر ان شاالله نصیب همه دوستداران

ماجراهای بامزه طور زیاد داشتیم ولی مثل شباهنگ با ریز جزییات نمینویسم چون خیلی خسته ام:))))

من و خواهرم قرار گذاشتیم یه شب تا صبح تو حرم بیدار باشیم و دعا کنیم و قرآن بخونیم و خلاصه بترکونیم:/ تا حاجت نگرفتیم ول کن ماجرا نباشیم 

ولی برای کسی که سالهاست ساعت یازده شب می‌خوابه این سخته واقعا، رفتیم طبقه پایین و منتظر ساعت ۲/۵ شدیم که برای خانم ها باز بشه بریم زیارت 

یعنی تا اون موقع ده بار بی هوش شدم من و میخواستم دراز بکشم ولی میدونستم خانم های خادم(اسمشونو دقیق نمی‌دونم) میان با وسیله پرپری میزنن تو سرمون، 

ولی خداییش من اگه مشهدی بودم حرم رو برای درس خواندن انتخاب میکردم چون اگه رو کتاب خوابت ببره میاد میزنن تو سرت که بیدار بشی:)

از ساعت ۳ تا ۴/۴۷ که اذان بود برای بیدار موندن کلی شکلات و آب میل نمودم از یه جهت خوب بود از جهتی هم باید به دبلوی سی میرفتم و وضو مجدد، خلاصه داستانی شده بود، چون روز قبلش هم تا ساعت ۵ تو جشنواره کار نوبت من بود که تو غرفه باشم و خستگی کار هنوز در بدنم بود 

به نماز صبح که رسیدیم بعد از اذان خیلی خوشحال بودم که الان سریع نماز می‌خونیم و میریم که حاج آقاهه از هفته وحدت گفت و گفت از احکام گفت و گفت بعد می‌گفت روایت داریم اندازه دوتا اذان باید فاصله بندازیم تا نماز صبح

بعد می‌گفت دقت کنید خواهرا ، برادرا فقط نماز صبح، 

خلاصه از احکام شست پا در سجده هم گفت تاااااااا نماز خوندیم و بعدشم باز ول کن نبود متاسفانه:/

به تجربه هتلی بهتون بگم که تو خیابون امام رضا هتل نگیرید خییییلی دوره به خود حرم و انقد این چند روز من راه رفتم ک در حال موتم! دفعه های قبل اول این خیابون بود و جوونتر بودیم یا هتل تو نواب بود یا تو طبرسی که به نظرم از اینجا بهتره ،

شاید بگید خب با تاکسی برو 

چند باری با تاکسی رفتیم که دربست بود و قیمت زیادی میگفتن به نسبت راه، ولی جالب اینجاست تاکسی های نزدیک حرم به جز دربست نمی‌رن و عملا میگن بیا تیغت بزنیم چون مسافری به همین دلیل پیاده میومدم تا هتل

تا قسمت بعد فعلا

پ.ن: یاد همتون بودم و هستم:)


۰۲ آذر ۹۷ ، ۲۳:۳۴ ۴ نظر
خانم فــــــــــ