۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

جامعه مرد سالار، نیمه سنتی و البته کثیف

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۵۸
خانم فــــــــــ

نمیدونم

- چند سال پیش در چنین شبی مراسم عروسی خواهرم بود و صبحش از خواب بیدار شدم که بابام گفت کد رشته ای که قبول شدی فلان هست از دو رقم اولش میدونستم حدودی کجاست وقتی تو دفترچه دیدم رشته همون بود ولی دانشگاه نه!

و اینطوری بود که ماجرا شروع شد.

هی روزگار

مسیری رو اومدم که فکرشو نمیکردم

چقدر دیگه ش مونده، نمیدونم!


- مطلب آلمانی میذاره که بفهمونه داره میره، باشه خوش اومدی ولی خوش نگذشت. فقط نمیدونم اون روزی که من باید قانع بشم که برم کِی هست!


- ازآدم های بزدل خوشم نمیاد، آدم های ترسو که کلا درون ریز هستن؛ آدم هایی که نه شروع بالغانه بلدن نه تموم کردن بالغانه، آدم هایی که حتی نمیدونن چی میخوان و من نمیدونم که خودم هم جز همین آدمها هستم یا نه؟!



۱۸ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۰۵ ۴ نظر
خانم فــــــــــ

یه نوع بیماری

یه مرضی هم هست که این طوریه که طرف خودش هر نوع ردی از خودش رو پاک میکنه، از بین میبره ولی برای اون یکی رو دنبال میکنه، مو به مو در جریان جزییاتشه

این یه نوع بیماریه! 

۱۳ شهریور ۹۶ ، ۲۱:۵۲
خانم فــــــــــ

کمی از در عرفان

یکى از سخنان معرفت بخش مولى العارفین امیرالمومنین- علیه السلام- که در بخش سوم نهج البلاغه روایت شده است این جمله است:
«عَرَفْتُ اللهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَم‏».(1): خداوند را به شکسته شدن تصمیم ها و باز شدن گره ها و به هم زدن نیت ها شناختم.

در این بیان، امام -علیه السلام- براى معرفت و خداشناسى سه راه ارائه فرموده است که هر یک جداگانه براى رسیدن به معرفت الله کافى است و بزرگانى که بر نهج البلاغه شرح نوشته اند دو جمله ى: 'حلّ العقود' و 'نقض الهمم' را عطف تفسیرى (و توضیح) جمله: 'فسخ العزائم' شمرده اند. اما به نظر حقیر، این سه جمله هر کدام مفادى مستقل دارند و هر یک براى خداشناسى و وجود خدا، راه و دلیل مستقلى را نشان مى دهند... .
و اما نظرى که این جانب احتمال مى دهم و با لغت و مفردات کلام هم قابل تطبیق است این است که از این بیان امام -علیه السلام- سه راه براى خداشناسى استفاده مى شود:
1- فسخ عزیمتها.
2- باز شدن گره ها.
3- شکسته شدن همتها.



فسخ عزیمت ها

بسیار اتفاق مى افتد که انسان تصمیم بر کارى مى گیرد و عزم مى نماید آن را انجام دهد و به نظر خودش تمام مقدمات آن کار را فراهم مى سازد و چنان است که از جانب او و از جهت نیتى که دارد هیچ انصرافى حاصل نشده است و مى خواهد به هر قیمتى و به هر طور شد آن کار را تمام کند و تصمیم خود را عملى سازد و از جهت مقدماتى که باید فراهم کند نیز به نظر خودش کوتاهى نکرده است. اما ناگهان مانعى که معلوم است جریان غیبى است و به علل مادى نمى توان آن را مستند کرد، موجب مى شود که نقشه او خنثى شود و با اینکه اراده اش محکم بود و مقدمات کار از هر جهت فراهم شده و اطمینان به رسیدن به مقصود بود، جلوى نیل به مقصود گرفته مى شود و از آن عمل ممنوع مى گردد.
در تاریخ حوادثى که گواه این مطلب است بسیار است و گاه هم توسلات و صدقات و دعاها موجب شده است که نقشه هاى صد در صد مورد اطمینان دشمن "نظیر جریان بسیار عجیب طبس" شکست بخورد و عزیمت هاشان باطل شود.



باز شدن گره ها (حل العقود)

این احتمال نزدیک به ذهن است که مراد از حل عقود، باز کردن گره هاى امور و حل مشکلات و دشواریهاست. آرى گره هاى بسته به لطف و عنایت خدا گاهى چنان باز مى شود که به هیچ چیز جز مدد غیبى و عالم غیب امکان استناد ندارد.
انسان براى رسیدن به مقصودى هر چه در توان دارد اقدام مى نماید، اما همه درها را به روى خود بسته مى بیند و سعى و تلاش خود را بى ثمر مى یابد؛ ولى به عنایت الهى و به گونه اى که در ذهنش خطور نمى کرد، درى که هرگز باز شدنش را احتمال نمى داد به رویش باز مى شود و به مقصد نایل مى گردد. در این دو مورد، یعنی "فسخ عزیمت ها و باز شدن گره ها"، حکایات و سرگذشتها بسیار است، که بر افراد تحت فشار و گرفتاران پس از سختیهاى بسیار کار آسان و پس از تنگیها و دشواریها، گشایش نصیبشان گردید و مضمون این آیات بر ایشان ظاهر شد.
- 'سیجعلُ اللهُ بعدَ عُسرٍ یُسراً' [طلاق، 7]
- 'فانّ مع العُسر یُسرا انّ مع العُسر یُسراً' [انشراح، 5 و 6]
- و 'و من یتوکل على الله فهو حَسبُه' [طلاق، 3]
- و 'من یتق الله یجعل له مِن امره یُسراً'. [طلاق، 4]



شکسته شدن همت ها (نقض الهمم)

همّ و همت اگر چه معانى متعدد دارد و یکى از معانى آن تصمیم و عزم است که بنابراین معنى مضمون جمله سوم همان مضمون جمله اولى: 'عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم' است، ولى معناى دیگر آن نیت و قصد است. یعنی انسان قصد و نیت کارى مى نماید، نیت دیگر برایش حادث مى شود و خداوند در قلب او صارفى از آن نیت مى اندازد که از آن نیت برمى گردد و آن را دنبال نمى نماید.
و در پایان براى مزید فایده، صدر روایتى را که هشام بن سالم از حضرت صادق -علیه السلام- از پدر بزرگوارش امام محمد باقر -علیه السلام- روایت نموده است، در اینجا نقل مى نماییم:
مردى از حضرت امیرالمومنین -علیه السلام- سوال کرد: 'یا امیرالمومنین بِما عرفتَ ربَّک؟، یا امیرالمومنین! به چه چیز (و چه راه) پروردگارت را شناختى؟'
'قال: بفسخ العزم و نقض الهمّ لما إن هَمَمتُ فحالَ بینى و بین همّى و عزمتُ فخالفَ القضاءُ عَزمى فعلمتُ أن المدبّرَ غیرى'.(2)
'فرمود: به فسخ عزم و شکسته شدن همّ و نیت پروردگار را شناختم، هنگامی که قصد و نیت کردم، میان من و میان نیت من حایل شد، و چون عزم کردم، قضا و حکم الهى با عزم من مخالفت کرد؛ پس دانستم که تدبیرکننده، غیر من است (یعنى خداوند متعال است).
چنانکه ملاحظه مى فرمایید این حدیث نیز نظر ما را در شرح حدیث نهج البلاغه تایید مى نماید. و چه نیکو گفته است انورى ابیوردى:
اگر محوّل حال جهانیان نه قضا است،          چرا مجارى احوال بر خلاف رضا است
کسى ز چون و چرا دم همى نیارد زد           که نقش بند حوادث وراى چون و چرا است

منبع: الهیات در نهج البلاغه، آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی

------------------------------------------------------------------------------
در رابطه با مطلب بالا ، چند وقتی هست از منابع مختلف میخونم و فقط فکر میکنم به گذشته، به روزهای دور تا الان و یا حتی اتفاقات آینده
 و میدونم که کسی نیست که تو زندگیش این تغییر مسیر ها رو
 این نشدن ها رو
 و یا حتی شدن ها از مسیری که فکرش رو نمیکرده رو تجربه اش نکرده باشه.

و چقدر زیبا گفت قیصر امین پور

گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود

گاهی بساط عیش خودش جور میشود
گاهی دگر تهیه بدستور میشود
گه جور میشود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور میشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود
گاهی برای خنده دلم تنگ میشود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هرچه زندگیست دلت سیر میشود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
کاری ندارم کجایی چه میکنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود

۱۰ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۴۶ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

اسم سرخ پوستیش "زندگی کننده در زندگی دیگران" بود

اولش میگفت پذیرش گرفتم فلان تاریخ دیگه میرم. گفتم به سلامتی !! (تو دلم گفتم وضعیت دانشگاه و درسش که اونطوری مقاله هم نداره، گینه بیسائو هم پذیرشش نمیکه که)

یکم که گذاشت گفت به کسی نگیدااا

بعد گفت میدونی با فلان نماینده مجلس دوستم و برام پذیرش گرفته ولی بدیش(!) اینه که تو ایران بعدش تعهد خدمت دارم

من :| به سلامتی!!!

دوکم( یکم بعد از اون یکم) که گذشت باز اومد گفت اینم به کسی نگیدااا

.

.

.

آخرش گفت لاتاری اسمم در اومده و دنبال جاب آفر هستم. جایی میشناسی برای کار؟

گفتم به سلامتی!! نع


حقیقتش اینه از اولش عین آدم میگفت با لاتاری داره میره میتونستم جاب آفر صوری براش پیدا کنم ولی الان اصلا.

بعضی از آدم ها توی دروغ دوست دارن خوش باشن

توی دروغ زندگی نکردشون رو بکنن

توی دروغ، به جای دیگران تو شرایط دروغکی زندگی کنن، فخر بفروشن، کمبودهاشون رو بپوشونن.

جالب اینجاست اطرافیان اینقدر هم پر و بال بهشون میدن که خودشون هم باور می کنن که داستان اصلی همینه


:|



* دیشب به یه موضوعی فکر میکردم که خیلی باحال بود و میخواستم بنویسمش، الان هر چی فکر میکنم یادم نمیاد

۱۰ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۳۲ ۱ نظر
خانم فــــــــــ

زوم نکنید

آدم ها از دور بهترن!

۰۷ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۱۵
خانم فــــــــــ