تنبلی

یه روزایی میگفتم اگه برگردم خونه هر روز میرم دریا
هر روز پیاده روی
تابستونا هر روز شنا، هر روز آفتاب میگیرم از خجالت ویتامین دی در میام.
ولی همش حرفه...
 فکر کنم دوماهی میشه دریا نرفتم ، هر روز میگم فردا...
دلایلم هم اینطوریه : امروز نه گرمه، امروز خستم، امروز کار دارم، اینم انجام بدم بعد ، عه غروب شد که، امروز نه جمعه هست شلوغه ، امروز شهادته، امشب قدره، کسی خونه نیست افطار و شام درست کنه فردا میرم پس فردا میرم ....
نه فقط این موضوع، داره به همه کارام سرایت میکنه
مایع لنز: از بس مایعشو عوض نکردم فکر میکنم  لنزام گندیده، احتمالا توش جلبک هم در اومده! اصلا میترسم برم درشو باز کنم نگاهش کنم:/
عکس جدید : میخواستم عکس بگیرم که بزارم تو پروندم به جای قبلیا که خیلی قدیمی بود ولی بازم حوصله ندارم همون قبلیه رو میگم چاپ کنن .



۰۷ تیر ۹۵ ، ۱۹:۴۷
خانم فــــــــــ

ادامه میدهم!

صبحی پیام داده امشب شب قدر هست برای ظهور امام زمان-عج- دعا کنیم و برای شفای بیماران.

التماس دعا.


منو یاد یه آدمی میندازه.

سعی میکنم نیمه پر رو ببینم ، تعمیم ندم ولی دقیقا همین سناریو ها در زمان های مختلف توسط آدم های با ظاهر یکسان تکرار میشه برام.

دقیق یادم نمیاد ولی چند سال، حدودا 3 سال هر جمعه صبح اس ام اس امام زمان ....بعد یه غیبت کاملا عمدی و کبری! و البته فهمیدم من از لیست افرادی که براشون ارسال میکرده حذف شدم، یه بار هم گفت اصلا شماره ات تو موبایلم از اولش هم ذخیره نبوده....گفتم پس کجا ذخیره بوده؟ گفت حفظم!

شاید انتظار داشته ذوق مرگ بشم ولی من بیشتر پوکر فیس بودم!

نه اون شماره حفظ کردنو نه اون غیبت کبری.

آنالیز آدما برام خیلی سخت شده.

این ماجرا هم انقدر پیچیده هست که حتی بهش فکر میکنم سر و ته قضیه دستم نمیاد ، یادم میاد سال سوم بودم که همین فردی که چند خط بالاتر توضیح دادم رفت حج

زنگ زد از همه حلالیت گرفت

مثل اینکه به منم زنگ میزنه ولی به طرز جالبی جواب ندادم، کاملا ناخواسته!

ماجراش اینطور بود که من تو راه بودم طبق معمول با اتوبوس:| موبایلم هم طبق معمول ویروسی( اونایی که ان 73 نوکیا رو در زمان خودش درک کردن میدونن چه مصیبتی بوده )  

خواب بودم که حدوده 7 یا 8 بار زنگ میزنه

بعد بیدار میشم میبینم یه تعداد میس کال دارم که نمیتونم بفهمم از کیه.

حدس میزدم از خونه بوده زنگ میزنم و میگم فلان جا هستم و فلان ساعت میرسم اونا هم گفتن ما زنگ نزدیم.

بعد از مدتها میفهمم طرف رفته مکه، همه بچه ها گفتن زنگ زده ازمون حلالیت گرفته، به تو زنگ نزد؟

گفتم نمیدونم شاید!

و اون فکر میکرد من از قصد جواب ندادم.

یه چیزی هم بدهکار شدیم این وسط، البته بهتر از این شد که زنگ بزنه بگه خوبی بدی دیدی ببخش بعد من بگم خواهش میکنم ! و ته دلم ناراحت باشم و نتونم بگم ناراحتم!

از این مدل حلالیت گرفتن های سمبلیک خوشم نمیاد.

چرا ماها فکر میکنیم میشه هر کاری کرد هر حرفی زد بعد یه هو تو یه شب که تا صبح بیدار میمونیم همشو درست کنیم بره پی کارش، یا مثلا بریم حج پاک بشیم. حتما هم میگیم کسی که نبخشه مشکل داره، کینه ایه...

میدونین بعضی کارها و حرفا با زندگی بقیه چیکار میکنه؟!

نمیدونیم دیگه

وگرنه با یه تلفن زدن سر و ته قضیه رو جمع نمیکردیم.

****************************************


قدیما یه عادتی داشتم شب قدر لیست مینوشتم اینکه چه لیستی مهم نیست، مهم اینه دوست داشتم به یه چیزایی فکر کنم.

الان دیگه نمینویسم

لیست رو از حفظم.




۰۴ تیر ۹۵ ، ۲۰:۳۲
خانم فــــــــــ

مولر یا گرلاوین

یه چند تا مبحث جدید برای خودم ردیف کرده بودم که بعد از فارغ التحصیلی و احتمالا نیافتن کار روی اونا کار کنم واسه خودم لذت ببرم، ولی دیروز که برای دومین بار طی خرداد ماه به صورت کاملا جدی قصد خرید یه مانتو خنک یه لباسی یه چیزی که اصلا بشه پوشید رو داشتم و گشتم و گشتم پیدا نکردم به این فکر کردم که اصلا برم خیاطی یاد بگیرم!

والا با این نوناشون

این مانتوهایی که پشتش نوشته داره چه صیغه ای هستن دیگه ...

مانتو قدش خوبه جنسش خوبه دکمه هم داره ولی آستینش کوتاهه...میگه خانوم خب سختته ساق دست بپوش!

مانتو آستینش خوبه دکمه داره اندازه بلوزه ولی

قدش خوبه آستینش خوبه دکمه نداره به فاصله 15 سانت یه قزن گذاشتن صرفا برای اینکه صنف مثلا گیر نده..

یه مانتو هم پیدا کردم همه چیش خوب بود نازک بود ! میگه خانوم زیر سارافونی بپوش زیرش اینا مدلش اینطوریه...


تازه ب

۰۳ تیر ۹۵ ، ۱۲:۰۵
خانم فــــــــــ

84%



+رطوبت هم که عالی، بدون آب خوردن از طریق پوستمون H2O جذب میکنیم ..

++یه فیش حقوقی هم نداریم بیایم منتشرش کنیم!

+++ امروز کولرمو روشن کردم، هر چقدر فکر میکنم با تصمیماتم در زمینه اقتصاد مقاومتی همراستا نیست.این برچسب های ای دو مثبت (A++) همش الکیه پول برق که بیاد معلومه Z هم نبوده.


۰۱ تیر ۹۵ ، ۲۰:۵۵
خانم فــــــــــ

عروسک معلولم

داشتم اینجا رو میخوندم که یادم افتاد من اولین سوغاتی م رو بابام بهم داده بود شایدم از قبل تر ها هم سوغاتی گرفته بودم ولی این به عنوان اولین یادمه.

یه عروسکی بود که 4 دست و پا راه میرفت یه شعری هم میخوند.

من حدودا 4 یا 5 سالم بود. روزای اول انقدر باهاش بازی میکردم که باتریش تموم میشد:(

یادمه یه روز صبحِ زود که بیدار شده بودم طبق عادت همیشگی که باید میرفتم تو اتاق مامان بابام میخوابیدم رفتم وسطشون دراز کشیدم عروسکم رو روشن کردم که راه بره ...مامانم برگشت ببینه صدای چیه که...

عروسکم پاش شکست:((((

خیلی گریه کردم، بابام پاشو چسب زد ولی هیچ وقت مثل اولش نشد...

یه عروسک چشم آبی با موهای طلایی که دیگه نمیتونست راه بره

عروسکِ معلولِ من چه عمر کوتاهی داشت:(


۳۱ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۴
خانم فــــــــــ

کار خیر

این روزها همه میخوان گوی سبقت رو در زمینه انجام کار خیر و افطاری دادن و ... بربایند.منم اگه ریا نباش خیلی علاقمندم به کار.

اتفاقا همین چند روز پیش به این نتیجه رسیدم اگه یه پولی دستم اومد بدم هزینه عمل پای بعضی از افراد. حتما مشکل دارن دیگه بندگان خدا اینطوری تو تاکسی میشینن:|

ظاهرا اینطور نشون میدن که مدل عادی نشستنشون اینطوریه که پاشون 180 درجه باز باشه!

جدیدا هم که دیگه مرد و زن نداره همه همینطوری میشینن:|


۳۰ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۴
خانم فــــــــــ

داندان



  - فقط تو مُهرش دندانپزشکی رو درست نوشته:|

  - تازشم، دانشگاه تهرانم درس خونده:|

  - الان به مرحله ای رسیدم که اشکالات نگارشی و املایی رو از 3 فرسخی میبینم!

۳۰ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۷
خانم فــــــــــ

جوانه!

+ ببین من دقیقا همه کارام وقتی درست شد که نا امید شده بودم!

- همین دیگه، فرق من با تو اینه نا امید نشدم! تازه جوانه زده...بعد 6 سال . کجان اونایی که میگفتن نمیشه؟

//29 خرداد 95

۲۹ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۵
خانم فــــــــــ

روزهای آخر

امیدوارم کسی ازبر و بچ دانشگاه اینجا رو نخونه، اصلا بخونه! مگه چیز بدی مینویسم؟

ادامه مطلب...
۲۷ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۴۳
خانم فــــــــــ

آیا میدانستید ...

خود آمپول زدن درد نداره، اینکه چطور دراز بکشیم که درد نیاد مهمه. یه قلق داره که من بلدم به کسی هم نمیگم، 

والا، دود چراغ الکلی خوردم تا فهمیدم.

یه موردی رو میخوام بنویسم

کاش تو وبلاگ چیزی به نام دنبال کردن وجود نداشت!

عرض میکنم چرا

من خودم سالیان سال یه سری وبلاگ ها رو میخوندم و میخونم و از چیزی به نام فید ریدر و فالو کردن و اینا استفاده نمیکردم.

به این نوع خواننده میگن خواننده عشقی!

هر وقت یه هو یاد طرف میوفتادم میرفتم وبلاگش.

سوسن یکی از همین آدماست و خیلی ماهه.

مورد بعدی اینکه یه عده از دنبال کنندگان عزیز بعد از یه پست های خاصی ریزش میکنن. در واقع یه چیزی داشته که بر وفق مرادشون نبوده!حقیقتش من برای کسی نمینویسم حتی برای خودمم نمینویسم، فقط برای اینکه یادم بمونه مینویسم، اینکه چرا یادم بمونه بازم قرار نیست برای کسی توضیح بدم. طوری هم نمینویسم کسی خوشش بیاد یا نیاد اصلا مهم نیست( حامد بهداد طوری )  ولی 

خب منم دوزاریم اونقدرا کج نیست

یه پست دهه شصتی نوشته بودم و اینکه آدمای سختی هستن، ایده آل گران میخوان کامل باشن میخوان اول باشن تاپ باشن. مخصوصا نیمه اول این دهه، خودم چون حدودا آخراش محسوب میشم ولی چون با بزرگتر از خودم زیاد تبادل اطلاعات داشتم و دوروبرم بودن احساسم، رفتارم و همین زندگی الانم و تفکراتم مثل هموناست که اکیدا تاکید میکنم قبول ندارم این رویه رو و بزرگترین اشتباه زندگیم الگو گرفتن از همین اوایل دهه 60 ای ها بوده، کسی هم نباید از حرفم ناراحت بشه چون اشتباه زندگی خودمه و به کسی ضرر نمیزنه.


اگه کسی احیانا اینطور برداشت کرد که دارم بد و بیراه میگم که نگفتم خب عذر میخوام!


مورد بعدی پذیرش تضارب آرا هست، من بین وبلاگ هایی که دنبال میکنم میتونم بگم 50 درصدشو اصلا قبول ندارم!:|

خب چرا دنبال میکنم و میخونم؟

چون میخوام بدونم اونا چطور فکر میکنن.

اومدیم و یه روز متوجه شدیم ای دل غافل ما تو محیط ایزوله داشتیم تنفس میکردیم اونوقته که هوای دریا هم مضر میشه!


بقیشو شاید بعدا نوشتم شایدم هرگز


۲۶ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۳۶
خانم فــــــــــ