آخ آخ یارانش!

یاران اش، نه

یارانه اش.

میگفت چون شرکت ثبت کرده یارانه اش رو حذف کردن، منم گفتم ماهی بیش از 1 میلیون تومن "وجح" نارایج مملکت یارانه میگیرم

باور نمیکرد


بی ادب فکر میکرد دروغ میگم!

خیلی ها به من گفتن ما فرق شوخی و جدیتو متوجه نمیشیم. دوست دارم بهشون بگم خنگی از خودتونه:/


+  تا میام کمی به عزدواج فکر کنم یه زوج فرهیخته ای در آشنا یا فامیل یا از نزدیکان خیلی نزدیک به تیپ و تاپ هم میزنن و دچار یاس فلسفی میشم، واقعا مهربونی این بود؟ این رفتار بعد 10 سال زندگی با 2 تا بچه درسته؟ یعنی خاااااا.....ک.

چه فیلم ها که زوج ها در دوران نامزدی برای هم بازی نمیکنن

چه گردن های از مو نازکتر دامادها ندیدم که بعدا از پای فیل قطور تر شدن.


۲۲ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۹ ۱ نظر
خانم فــــــــــ

گیج بازی

+دیروز روی هر 8 صفحه تاریخ رو 19 ام زدم

تازه بعضی جاها 19 هه 7 مینوشتم بعد میگفتم ، عه گیجی چرا؟ 8 ه!!

تو راه برگشتنی هم فهمیدم کلا تاریخ روز رو اشتباه زدم، مهم نیست هر چی بخواد میشه.

++ازم پرسید آخرین کتابی که خوندی چی بود، گفتم حماسه حسینی؟ ( تو دلم : اصلا این مدت جز رسیدگی به بدبختیام کاری داشتم؟ کاری میتونستم انجام بدم ؟ واقعا فکر میکنی آدما تو این موقعیت میان میگن قلعه حیوانات؟ ) 

بعد خودمم خندم گرفته بود که چه پاسخ پاچه خوارانه ای دادم، یارو 97.6 درصد احتمال میده الکی گفتم ، نه ولی واقعا همین بود! راستشو گفتم.

آدمای معمولی، معمولا باور نمیشن.

منم معمولی ام،

باور کن.


۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۰:۲۱ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

بلدم بلدم!

میگفت اینجا-کانادا- به کسی بگن فلان کارو بکن یا فلان نرم افزار و نصب کن یه کاری بکن یا در مورد یه چیزی

اولین کاری که طرف میکنه اول میره تو ویکی پدیا میخونه در موردش بعدش راهنماش و چند تا داکیومنت میخونه بعد انجام میده

حالا ایران

من بلدم خووودم! یکم ور میرم باهاش درست میشه!

:|


  از شرکتی که تاسیس کرده یه دونه خودشه و یه دونه یه دسک که در دفتر دوستش در سعادت آباد گرفته، بعد علنا میگه من نفر دارم، من ضعف ندارم، من با فلان جا تفاهم نامه نوشتم که خدمات بدم و بگیرم البته ضعفی هم نداریم که کاری بخوایم.


چرا ملت توهم CEO بودن و شدن دارن؟ چرا همه دوست دارن رییس باشن؟ چرا حالا از تاسیس شرکت فقط تلفن بازیاشو دوست دارن؟ چرا حس میکنن کارآفرینن؟چرا تقی به توقی میخوره میگن ما میخوایم واسه خودمون کار کنیم؟ اصلا چرا ترامپ انتخاب شد؟:|

 

+ در انتظار تغییرات اساسی در زندگی ام! خدا به خیر کنه.



۲۰ آبان ۹۵ ، ۲۱:۵۷ ۳ نظر
خانم فــــــــــ

کاکتوس زخمی

یادمه از این مطلب های الکی در مورد گریه میخوندم، دقیق محتواش رو یادم نمیاد ولی اینطوری بود که اگه گریه کنید و از چشم راستتون اشک بیاد یعنی فلانه و از چشم چپ یعنی بهمان
یکیش ناراحتی بود یکی نا امیدی یا چمیدونم شایدم خوشحالی
خب اون روانشناس باحال تز خاصی در مورد اینکه دو تا چشم با هم بارونی بشن نداشت؟!
الان هر دو تا چشمام خیسه که بماند
گردنمم خیس شده که بماند
بالشم هم خیسه
فین فین هم میکنم، تو تاریکی کی حوصله داره بره دنبال دستمال کاغذی آخه.
 
خسته شدم!

برای خواهرم تو تلگرام زدم من ناامید نمیشم، خب دیگه برم بخوابم
در واقع یعنی چرند گفتم
از ظاهر سازی هام خسته شدم
یعنی دیگه نمیتونم حرف بزنم ولم کن.





۱۶ آبان ۹۵ ، ۲۳:۲۶
خانم فــــــــــ

تند تند

+مثل همونایی که مشقاشون دیر میشد صبح زود پا میشدن تند تند مینوشتن.


++خیلی جالبه آبان میشه ماه 8ام

در ضرایبی از 8 اون هم اتفاق های جالبی میوفته.

8/8

8/16

و اون یکی رو نمیدونم.شاید تو کل ماه ها هم همین باشه، من دقت نکردم.





۱۵ آبان ۹۵ ، ۰۶:۲۰ ۲ نظر
خانم فــــــــــ

وزارتت مبارک؟

آقا استاندار گیلان بودن، 

رشت زیر برف مدفون شده بود، زنگ زدن بهش، ایشون انزلی بودن گفتن اینجا که هوا خوبه!


یه استاندار دیگه داشتیم، زمانی که برف شدیدی اومده بود چند شبانه روز با نیروهای شهرداری و اداره راه بیدار بود و کار میکرد، کلا بعدش از صحنه ی روزگار محو شد!! 


نکته علمی اجتماعی فرهنگی: شمام میخوای به جایی برسی تا میتونی کاااار نکن lol lol lol lol lol lol

۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۰:۴۶ ۳ نظر
خانم فــــــــــ

قاراش میش

به شخصه از اینکه به عارف رای دادم پشیمونم

نه تنها این

بلکه بقیه رای هام!


همونقدر که معتقدم استاد دانشگاه رو چه به کار صنعتی، باید بشینه برگه هاشو صحیح کنه وارد کارای تجاری و صنعتی نشه که هم وقت و سرمایه خودشو هدر میده هم وقت و جوونی ما رو تباه میکنه، همونقدر هم معتقدم نباید وارد کارزاری مثل مجلس بشه.

شماها به جای اینکه شونصد تا پست با بازدهی نزدیک صفر داشته باشید یکی با بازدهی 50 درصد هم داشته باشید ما کلاهمونو میندازیم هوا.

+برکتی که تو متولدین دهه 20، 30، 40 بوده تو بقیه دوره ها نیست، نگردین!



۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۲:۱۲
خانم فــــــــــ

تو زندگی بعدیم "موعظه گر" خواهم شد!

چه هفته ی "بیجیده ای" رو سپری کردم و چقدر اتقاف که اصلا نمیدونم کدوماشو بنویسم، حتی نمیدونم اولویت با کدوماست ولی خلاصه ی کلام اینکه
 
مثل اینکه تا جان در بدن دارم نباید کوتاه بیام ، درسته الان احساس درازتر بودن دست از پا دارم ولی این رویه ادامه خواهد داشت.

همین

وقتی پس از مدتها سوار مترو بشی یادت میاد که منفور ترین ایستگاه "دروازه دولت"ه و با خودت میگی چرا اصن اینوری اومدی؟!
اینقدر که از این ایستگاه بدم میاد از آمریکا بدم نمیاد :|
تازه میگن ایستگاه امام خمینی هم بدتر از اینه!! خدا رو شکر فقط یه بار اونجا رو دیدم.
3 تا قطار اومد و رفت من همینطوری عین ماست میرفتم جلو میدیدم هل میدن، فشار میدن، سوار نمیشدم برمیگشتم عقب، میگفتم بعدی
ولی بعدی هم پر بود
کلا همشون پر بودن
همه ی خانم ها غر میزدن از اینکه تا در باز میشه اونایی که تازه اومدن هل میدن میرن تو ماها جا نمیشیم
4 امی اومد یه خانمی موقع پیاده شدن اینقدر گیر کرده بود اون وسط که شروع به فحش و داد و بیداد که مگه "دهاتی" هستین؟ خوبه تو تهران بزرگ شدین اینقدر وحشی بازی در میارین! ( من فقط نقل قول میکنم)

دیگه اون وسط نمیتونستم بگم خانم من تهرانی نیستم و شهرستانیم ولی نه مثل شماها هل میدم نه فحش میدم :|

قطاره که رفت یکم رفتم جلوتر و قاطی حرفای چند تا خانم شدم. گفتم من الان 4 تا قطار اومدن و رفتن و همچنان اینجام، میدونم همتون عجله دارین اول صبحه همه دیرمون شده ولی راه روکامل باز نگه دارین تا همه، تا آخرین نفر پیاده شن نه اینکه وسطاش هل بدین برین تو، بعد اجازه بدید اونایی که جلوتر ایستادن زودتر برن داخل، اینطوری به جای اینکه مثلا یکی 5 دقیقه دیر کنه یکی نیم ساعت همگی نهایتا 10 دقیقه دیرمون میشه بهتر نیست؟ عادلانه تر نیست؟ یه خانمی که پرستار بود و قبلش رو منبر رفته بود و میگفت فکر نکنین صبر کنین وضعیت بهتر میشه، قطار که میاد سریع هل بدین برین تو، دیگه دید خیلی ضایعه گفت آره والا همه رعایت کنن که خیلی خوبه ولی رعایت نمیکنن بعدش مبحث رو کشوند به اینکه ما خانم های بیچاره کله صبح تا بوق سگ کار میکنیم برای یه لقمه نون که شوهرای مفت خورمون برن به دوست دختراشون برسن و هی بهمون خیانت کنن و اینجا مخاطبین به دو دسته تایید کننده با سر و نیش باز شونده تقسیم میشدن :|
قطار 5 ام که اومد همه تحت تاثیر حرفای من و چشم در چشم هم روشون نمیشد دیگه هل بدن مثل بچه آدم کنار ایستادن تا بقیه پیاده شن بعد هم مثل بچه آدم رفتیم تو.

آآآآآ ه ه ه ه ه

اصلا باورم نمیشد اولین بارمه در عمرم تونستم یه تاثیری در راستای منافع خودم بذارم :دی
یاد اون روزایی افتادم که تو مدرسه درس میدادم و بچه ها کلاس رو میذاشتن رو سرشون هر چقدر داد میزدم ساکت باشین اینو گوش بدید بعد دیگه تمومه، کسی گوش نمیداد و مدیر مدرسه میومد یه عربده میکشید تا اونا ساکت شن :|
بعدش میگفت خب شما ادامه بدید.

و ضمانت اجرایی عربده اش نهایتا یه ربع بود، بالاخره هر چیزی تو این دنیا تاریخ انقضا داره چه عربده ی آقا مدیر چه موعظه ی من در ایستگاه دروازه دولت.

+ دوست عزیزی گفتن کامنت های زندگی قبلیم سنجاب، بسته س چرا؟، خواستم بگم خانم فــــــ  تنظیماتشو گذاشته روی اینکه چند روز بعد انتشار خود به خود بسته بشه، بالاخره کامنت گذاشتن هم تاریخ انقضا داره دیگه :))))

۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۹:۳۹ ۴ نظر
خانم فــــــــــ

تو زندگی قبلیم سنجاب بودم!

شما هم اینطوری هستین که تازه داره از کاری یا از چیزی یا از یه کسی خوشتون میاد بعد یه اتفاق کاملا تصادفی میوفته و متوجه میشید خیلی هم درست فکر نمیکردید و محاسبات اشتباه بوده؟!

من الان دارم تجربه ش میکنم

البته چندین بار این مدل اتفاق ها افتاده ولی دیگه تصمیم گرفتم ذوق نکنم:|


+ تو زندگی قبلیم هم سنجاب بودم به دلیل علاقه وافرم به فندق خام و بلوط^-^

۰۲ آبان ۹۵ ، ۲۲:۲۰ ۴ نظر
خانم فــــــــــ

دوستی های رو به تحلیل من

یه دوستی دارم که جمعه ها بعد از خوردن ناهار چرب و چیلیش، بعد از اینکه شکمش قلنبه میشه و روی تختش دراز میکشه و به هوای ابری اونطرف شیشه زل میزنه و به صدای دریا که نزدیک خونشونه گوش میده و کاری برای انجام دادن نداره، کسی هم نیست باهاش حرف بزنه و حس تنهایی بهش مستولی میشه شروع میکنه از توی کانال "همیشه دوستت خواهم داشت" برام عکس نوشته و متن هایی که متناسب با عشاق و شکست عشقی خوردگان هست میفرسته 

دوستی که تو غم ها خیلی به یاد منه

دوستی که یه اکیپ دوستی داره برای روزهای شادش برای دربند و جمشیدیه و دارآباد رفتنش، برای دورهمی هاش، ولی من بین اونها نیستم!

دوستی که سوال تکراری ش اینه که کسی که شغلش آزاد باشه آیا بهش جواب مثبت میدی؟ خونه نداره هااااا!

دوستی که دغدغه ش اینه آیا با کسی که نامزد کرد اجازه بوسیدن بهش بده یا نه و از من میپرسه تو نظرت چیه!

دوستی که بعد از تعریف از آخرین خواستگارش و جواب منفیش میگه فقط یه 206 داشت، به نظرت کار بدی کردم؟ و من میگم خود دانی!

دوستی که جمله ی آخری که تو هر مکالمه میفرسته اینه "یه روز همو ببینیم"  و اون روز سال هاست که نمیرسه! چون برای من وقت نداره

منی که گاهی سرزده میرم به دیدنش

منی که بیکار نیستم ولی حواسم به همه هست.

منی که میگم هر طور باهات رفتار کردم همونطوری باهام باش نه کمتر نه بیشتر که زحمتت نشه!

نمیخوام هم بگم من خوبم بقیه بدن، همه نقاط ضعف دارن ولی دلم نمیخواد دیوار کوتاهه باشم. بعضی وقتها چقدر تفاوت حس میکنم و حتی به خودم میخندم که یه بار هم از پسری نپرسیدی که درآمدت چنده و خونه و ماشین داری؟ ولی باید بشینم غر زدن های دیگرانو در این زمینه تحمل کنم!

و حتی تحمل کردن جک ها و کامنت هایی که در مورد مسخره کردن دختراست در شوهر کردن و توقعات فضایی دخترا!




+ تا همین الان که داشتم اینا رو مینوشتم 5 تا پیام فرستاد

++با این همه مشکلات-البته از نظر خودت- یک روز هم نمیتونی جای من باشی و زندگی کنی، باور کن.

+++بیایم کمتر غر بزنیم و مشکلاتمون رو نگیم شاید که نه حتما خیلی ها با شنیدنش ناراحت میشن، ما نمیدونیم کسی که میخنده تو دلش چه غم بزرگی رو پنهون کرده، باور کنید.

۳۰ مهر ۹۵ ، ۱۵:۰۷
خانم فــــــــــ