حقیقتش اینه یه آدمِ پر حرفی مثل من وقتی یه مدتی نیست یعنی دو تا اتفاق افتاده
یکی اینکه مُرده
دوم اینکه بار و بندیلشو جمع کرده رفته یه جای دیگه
برای من هر دو اتفاق افتاد. من مُردم و زنده شدم و الان در وضعیت مناسبی هستم و در خلال مردن و زنده شدن حرفامو کوتاه کوتاه تو توییتر میزدم تا غمباد نگیرم:)
این چند وقت خیلی فکر کردم، خیلی نه ولی یه تعداد کتاب خوندم حس میکنم خیلی فرق کردم حتی کلمه ی "خیلی" هم برای من نسبت به قبل خیلی جدیده، نمیدونم خوبه یا بد ولی دیگه نه اونی که قبلا بودم هستم نه میخوام باشم و در واقع اگه زندگی بذاره به عقب برنمیگردم.
با این مقدمه مجددا وارد دنیای وبلاگم میشم تا باز از خودم بنویسم از آدما و درد و رنج ها و شاید کمی عشق.
+همه از خداییم و به سوی خدا بازمیگردیم.
++میخونمتون:)
24 فروردین 98