مثلاً یه رویداد
اتفاق
سفر به یه شهر
ابراز علاقه یه آدم
هم اتاق شدن با یه آدم
جوش صورت
محل کار!
یه سبک کاری
اینکه همکاری که ازش بدت میاد سر صبح بیاد بالا سرت بگه داری چیکار میکنی در حالی که هم لول/سطحیم!
یه سن خاص
ترسیدن از یه اتفاق خاص در تابستون
و حتی همون اتفاق در بحبوحه حوادث
از توضیح دادن همون اتفاق
شکست حتی
مثلاً من الان سر صبح متوجه شدم از سن سی سالگی از بچگی متنفر بودم،
دوست ندارم به این شکل بهش برسم ولی ظاهراً راهی نیست دیگه
فقط در عمرم رشته ام رو دوست داشتم که الانم متوجه شدم اونم زیاد دوست ندارم
همه چیز به سمت تنفر پیش میره...
همه چیز اونی میشه که نباید!