میریم که 9 ماه متوالی داشته باشیم
مثل همین امروز که شروع شد، یه سری مادر های فنچ سایز دست یه سری گودزیلای 4 ایکس لارج رو میگیرن و پیاده راه ها رو اشغال میکنن!
تازه کنار خیابون به فاصله یه متر یه متر هم آقا پلیسه همونا که شبا ما میخوابیم اونا بیدارن ایستادن تا این شِرِک ها برن مدرسه و دزد و کودک آزار بهشون دسترسی نداشته باشه!
دوره ما از این خبرا نبود
کله صبح خواهرمون کِشون کِشون میبردمون مدرسه، بعد ظهر هم 1 ساعت تو نماز خونه میموندم انقدددد مشق مینوشتم تا انگشتام قلنبه در بیاره و به خودم املا میگفتم و نمره میدادم تا ساعت بشه 2.5 و خواهرم اینا تعطیل بشن و بیاد منو کِشون کِشون ببره خونه، چون من نباااید تنهایی میرفتم اونور خیابون!
یعنی تنها تهدید زندگیمون همون خیابونه بود!
نه پلیسی نه سربازی!
+ و اینگونه نباشد یک روز که به خود بیایید و با خود بگویید: بیرانِمان دیگران را کشته و دَرانمان خودمان را.
++امروز کاملا پاییز بود، باد میوزید و گوله گوله برگ بود که از اون بالای درخت میریخت رو سر و کلمون و من منتظر تاکسی، به دختر پسری که خوش خوشان در پارک اونور خیابون محو در همدیگه بودن، کاملا حق میدادم، بیشتر به دختره، لزومی نداره بشینه منتظر اقدس خانمِ همساده، تا یکی رو معرفی کنه اونم بعد 10 سال.
+++ هر سال همینا رو میگن که پاییز اومد و قدم زدنای دونفره و وقتی برای خرید پالتو میری یه جیب گُندشو بردار، والا اینطور که بوش میاد و از دیرکَردِ قضیه پیداست، اینقدر طرفین گنده دماغ هستن که اصلا دست نکنن تو جیب هم! این سوسول بازیا واسه فیلماست.
یاد ی خاطره خودم افتادم ، برم بنویسمش : دی