به طرز مسخره و خنده داری درگیر یه پلیس بازی شدم.

چند وقته که فکرمو مشغول کرده که هیچ امروز از صبح نشستم دارم سرچ میکنم فکر میکنم و ربط ماجراها رو پیدا میکنم.

دقیقا مثل یه پلیس شایدم مثل یه پلیس فتا!

از اونجایی که نسبت به طرف احساس وظیفه میکنم و حتی دلمم براش میسوزه خودم رو ملزم میدونم که تحقیق کنم بهش بگم. اگه فردا روز گیر آدم داغونی افتاد من بهش نگم عه این که خیلی ساده بود فهمیدنش اونم بگه خب چرا کمکم نکردی؟

نمیخوام دخترها رو برّه نشون بدم و پسر ها رو گرگ ولی علاقه ی زیادی بین پسر ها وجود داره که دختری رو سر کار بزارن!



پیام هاش رو حتی بهم نشون داد بهش میگم عجیبه!!!!!!!!!!!!!

میگه کجاش؟

گفتم اینکه طرف ارشد کامپیوتره و نوشته kampiuter

میگه عهههه تو چقدر باهوشی!

من :|

و خیلی تناقضات دیگه که بهش گفتم.

================================================

ماجرا این نیست که آدما متوجه نمیشن

 یا دختره متوجه میشه و میگه نه بهش نمیخوره دروغ بگه! اصلا چرا باید دروغ بگه؟ آدم به این متشخصی چرا باید دروغ بگه؟


حقیقتش اینه که باور کردن و رسیدن به مرحله ای که طرف میگه ف شما برین تا فرحزاد خودش یه پروسه مهمیه که نیازمند کوله باری از تجربه هست.

تجربه هم صرفا با اینکه قبلا یکی گولتون زده باشه بدست نمیاد. آدمای زیادی بودن که حتی بعد از اینکه متوجه شدن شریک زندگیشون/عاطفیشون بهشون خیانت کرده همچنان باور نمیکنن اینا اصلا تجربه هم به کمکشون نمیاد.

قبول کنید که یه عده مریض احوالن

این مریض احوالی هم میتونه با خصوصیات دیگه ای توامان باشه. فرضا فکر نکنین پسری که شلوار پارچه ای پاشه و ته ریش داره و موقع حرف زدن چشماش رو میندازه زمین قاعدتا فرد ماخوذ به حیاییه. میتونه باشه میتونه نباشه!

(دقیقا این تجربه-شلوار پارچه ای و ته ریش- رو از یه دختر قربانی شنیدم و کلی خندیدم)

یا این نوع استناد که فلان جز از قرآن حفظه

یا این نوع استناد که استادا همشون میگن پسر خوبیه!

یه مورد بود آقای دانشجویی که همسرش رو به تازگی طلاق داده بود(ولی همچنان روابطش با خانم سابقش سر جاش بود) به خانم همکلاسیش هم یه جورایی ابراز علاقه میکرد، از اونجایی که حلقه هم دستش نبود و اون دختر همکلاسی بیچاره هم از گذشته طرف خبر نداشت به خیال خودش یه فکرایی میکرد نه خودش حتی بقیه هم کلاسی ها هم فکر میکردن بین این دونفر خبریه. بعد از یه مدتی اون آقا متوجه میشه که همه دور های شمسی قمریش رو بزنه باز زن قبلیش پولدار تر و بهتر از بقیه هست میره مجدد با همسر سابقش ازدواج میکنه و اون دختر همکلاسی با کوله باری از چراها باقی میمونه!!!!تازه بین همکلاسی ها هم بدنام میشه!!!!

و با این سوال که اگر با من نبودش هیچ میلی... یه دوره افسردگی طی میکنه.

آخه عزیز من بیا درک کن این مدل پسرا با همه ی خانم ها هست میلی!!!( بعضی از آقایون)

یکی از آشنایان ما یه خانمی که به رحمت خدا رفته یه حرفی میزد که تا ابد تو ذهنم خواهد ماند.

میگفت: اون پدر سوخته ای که شما رو میخواد میاد خونتون!(من نمیگم پدر سوخته ها اون خانم گفته)

اصلا بار علمی این جمله انقدر زیاده که پژوهشگران همچنان دارن در این باره کار میکنن به نتایج شگفت انگیز میرسن :|||||

واقعیتش هم همینه، این جملات که بیشتر آشنا بشیم، بذار ارشدمو بگیرم، بذار دکتری بگیرم، بذار خونه ماشین بخرم که جلو بابات سرافکنده نباشم(!)، بذار چهلم ننه بزرگ همساده بگذره، بذار من اپلای کنم بعد برمیگردم تو منو بخور، بذار بواسیر شوهر عممو عمل کنیم بعد میام خواستگاری بذار بذار بذار.... دیگه نخ نما شده!

تصمیم گیری برای ازدواج یک متغیر دیجیتال هست و نه متغیر آنالوگی که داره به سمت 1 میل میکنه. یا 1 هست یا 0. طول مدت آشنایی هیچ تاثیری در ایجاد اشتیاق و زدن استارت برای زندگی مشترک و حتی پیدا کردن انگیزه نداره. بعضیا میگن حالا آشنا بشیم بعد که علاقمند شدیم برای ازدواج تصمیم میگریم. درست نیست، چون دخترا 90 درصد به ازدواج فکر میکنن:|

تا همین 1 ساعت پیش در حال دلداری دادن دختر بیچاره بودم که البته خدا  رو شکر اتفاقی نیوفتاده هنوز، فقط متوجه شده طرف نامزد داره و از ایشون هم همزمان خواستگاری کرده:|

بنازم این همه اشتها رو!

واقعا فاز این مدل پسرا رو درک نمیکنم.