وقتی عینکشو میزد بهتر میشنید
چون
بیشتر صحبت ها رو از روی لب خوانی متوجه میشد.
درسته هنوز زنده هست ولی خدایش بیامرزد. البته اگه هنوز به دینی یا خدایی معتقده چون دیشب با یه سوال متزلزل شد.
هنوز هم در شک هست
وقتی عینکشو میزد بهتر میشنید
چون
بیشتر صحبت ها رو از روی لب خوانی متوجه میشد.
درسته هنوز زنده هست ولی خدایش بیامرزد. البته اگه هنوز به دینی یا خدایی معتقده چون دیشب با یه سوال متزلزل شد.
هنوز هم در شک هست
چند وقتی هست یه کتابی میخونم که خیلی برام جالبه و مطالبی رو میگه که قبلا بدون اینکه بدونم پشتوانه علمی داره، گاهی تو ذهنم مرور میکردم ولی اینکه از زبان یکی دیگه میشنوم خیلی خوشحال کننده هست اینکه من تنها نیستم که اینطور فکر میکنم
و حتی این چیز ها(تله ها) هم واقعیت دارند و زندگی آدم ها رو مختل میکنه
11 تا تله رو توضیح داده که من حس میکنم حداقل 3 موردش در من صدق میکنه. و با توجه به اطلاعاتی که خودم از خودم دارم یه نوع تله جانماز آبکشی هم باید بهش اضافه بشه که میشه 12 تا
این تله تو زندگی من اینطوری بوده که بدترین ضربه ها رو من از سمت آدم های جانماز آبکش و مقدس مآب اطرافم خوردم و انگار درس نمیگیرم!
حتی یادمه اولین بار به طرف گفتم و بهم گفت اصلا معنی این(جانماز آبکش) رو نمیدونه!............. یا خدا!
به گفته روانشناسی که این کتاب رو نوشته فردی که در این تله گرفتار میشه چون از بچگی این سبک رفتاری رو دیده، بازی کردن و رفتارکردن به شیوه دیگه رو بلد نیست و به همین خاطر به صورت یک الگوی تکراری مدام در این تله گرفتار میشه و واکنشش طوری هست که به طور مداوم افرادی رو که این تله رو حمل میکنن جذب میکنه.
در یک پست مجزا 11 تا تله رو با توضیحات مختصر مینویسم(خودم هنوز کامل 11 تا رو نخوندم)
البته کشف کردن تله به نظرم هنر نیست، هنر واقعی خارج شدن به موقع از این تله هاست طوری که عمر و هزینه ی زیادی براش تلف نشده باشه.
+به این فکر میکنم من چرا برای همچیم آدمایی جذابم؟! یه درصدی هم تقصیر خودمه اگه 50 درصد اطرافیانم لاییک بودن این تله احتمالا وجود نداشت و شاید تله از اونور بوم گرفتارم میکردم.
++ تازه بعضی وقتا میگم لاییک داره میگه چی هست ولی این مدل آدما رو من واقعا نمیتونم تشخیص بدم و حرکت بعدیشون ناشناخته هست.
زندگیه این؟!
***************************************
دو طایفه کمرم را شکستند:
اول- عالم فاسد
دوم- جاهل مقدس مآب
اولی با فساد خویش مردم را از علم باز میدارد و دومی با جهل خود در عبادت، مردم را از دین خدا متنفر میکند.
"امام صادق (ع)"
***************************************
اسم کتاب: زندگی خود را دوباره بیافرینید نویسنده: جفری یانگ
چقدر بامزه!
قبلا خوابشو دیدم و الان واقعیشو میبینم.
شاید باید "تژدید" نظر کنیم
شاید باید یه سری چیز ها رو ریخت دور و دوباره ساخت دوباره نوشت. شاید بعضی از تعاریف از اول غلط بوده اند
و شاید گاهی انقدر بر نادرست پافشاری میشه که ما به ارزش های درستمون شک میکنیم.
+ از اون روز هاست که احساس تموم شدگی دارم. جدیدا تو خواب هام ادامه کار های روزمره ام رو انجام میدم برای همین صبح بیدار شدن برام سخته چون اصلا فکر نمیکنم خوابم!
به یک مک بوک تر و تمیز، فقط برای کد زدن که یه خانم دکتر باهاش رفته مطب(!) و برگشته نیازمندیم
با حداقل قیمت!
خستگی رو میگم
مثلا مثل تموم مردم عادی که تعطیلات میرن گشت و گذار و دو روز بعدِ تعطیلات رو هم از مرخصی های وامونده میگیرن و میزنن تنگش، رفتم تعطیلات
مثلا مثل بقیه با اتوبوس
مثلا که نه واقعا
واقعا تو ترافیک موندن و راه نهایت 5 ساعته رو 14 ساعت رفتن
مثلا ما رفتیم هالیدی
مثلا واااای من چقدر ذوق دارم که بقیه رو ببینم
مثلا که یکم غذای خونه و دستپخت مامان جونم رو بخورم و بشینم با بابام بحث سیاسی کنم و اصغر فرهادی طوری آخرش رو ول کنم..
ولی واقعا خوش نگذشت
نه میوه های محلی و فصلی دیگه اون طعم رو نداشت
نه هوا اون هوا بود
نه اصلا رفتم کنار دریا پیاده روی کنم فقط تو ماشین نشستم زل زدم به نقطه ای که آدمی وجود نداشته باشه چون هر جا رو مینگریدی کسی داشته یا شلوارشو میکشیده پایین یا میکشیده بالا
دوستمو بعد از مدتها دیدم ولی دیگه فایده نداره از تکراری های زندگیمون بگیم، من خودم خسته ام بعد بشینم گوش بدم مشکلات یکی دیگه رو حلاجی کنم
کلا از یه جایی به بعد میخوای تنها باشی فقط و نمیذارن. اینم یه نوع بدبختیه!
میدونید چیزهای که میخواستم بنویسم اینا نبودن، جدیدا خیلی سریعتر همه چیز یادم میره مثل نصب کردن اپ "آپ" چون برای کارت به کارت کردن واقعا مشکل دارم و بانکی که توش حساب دارم میگه رمز یبار مصرف بگیر 5 تومن از حسابم کم کرد ولی رمزو نداد، که رفتم تو کافه بازار بگردم بعد وارد تلگرام شدم و سپس نوتیفیکیشن ایمیل استادم رو دیدم که گفته فلان مدارک رو اسکنشو بفرست بعد اومدم تو لپتاپم بگردم که فایل های ارائه اون مقاله رو دیدم و یاد قطره چشمی افتادم، یادم افتاد قطره چشمم رو کی خریدم و تاریخ انقضاش کِی بوده و اومدم جلو آینه قطره رو ببینم که موچین رو برداشتم و دنبال یه دونه مویی که بیجا در اومده باشه گشتم، ولی نبود و رفتم تلویزیون نگاه کردم که اخبار داشت میگفت موصل رو مثلا آزاد کردن.
دقیقا پَرِش فکری من در همین حده!