برای خودمون.

تقارن عجیبی بود، ولادت حضرت معصومه و یه روز سرنوشت ساز در سالیان دور.

اتفاقا به جای شاد بودن خیلی گریه کردم، نذر کردم که دروغ/اشتباه باشه. نذر پولکی هم نکردم یه کار خوب به مدت طولانی...

ولی خب نشد!

راست بود.

همیشه میگم اون روز حضرت معصومه گریه های منو ندید. انگار که مهم نبودم مثل بقیه سالهای زندگیم.

تنها چیزی که میتونه اشکِ منِ پوست کلفت رو دربیاره همون رویداد مقارن با روز دختر هست که یادم نمیره. برای همینه که از روز دختر خوشم نمیاد.

ولی

گل دخترا

روزمون مبارک!


+اینم عکس دخمل عروسکی من برای عوض شدن روحیه:) ، از تو کانال نی نی کپل پیداش کردم.

++مامانم یه مدت نیست انقدر آشپزی کردم از کت و کول افتادم یه روز از صبح تا شب تو آشپزخونه باشید بپزین و بشورین و بسابین متوجه میشین سخت ترین کار دنیا که مزدی نداره بیمه نداره پاداش و عیدی هم نداره بازنشستگی هم قاعدتا نداره، خونه داریه :(

۱۳ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۵۸ ۴ نظر
خانم فــــــــــ

میمونکم!

تا همین الان 1 هفته هست که هی داره بارون میاد یکم قطع میشه بعد میباره و یکم قطع میشه بعد میباره..
نمیدونم بهاره تابستونه زمستونه؟ قشنگ این هوا دیوونه میکنه آدمو :((((((
چند شبه با پتو میخوابم:| مثلا مردادی گفتن تابستونی گفتن
بعد میگن چرا کمبود ویتامین :دی دارین. پشت گوشمونو دیدیم خورشیدم میبینیم




دیشب خواب دیدم یه میمون مینیاتوری دارم. حدودا 15 سانت بود ( نمیدونم دقیقا همچین چیزی در واقعیت وجود داره یا نه ولی تو خوابم بود) بعد با خودم برده بودم دانشگاه تو کتابخونه یه بخشی محل نگهداری حیوانات بود!!!  دادم مسئولش نگه داره. بعدش یادم رفت برم دنبالش. چند روز گذشت و اصلا یادم نبود میمونم رو دادم به کتابخونه بهم زنگ زدن گفتن خانم بیا میمونتو ببر وگرنه تا فردا کارت دانشجوییتو باطل میکنیم!( حالا انگار الان که باطل نیست من چه استفاده ای میکنم)
رفتم تحویلش گرفتم هی با خودم فکر میکردم من که اصلا از حیوون خونگی خوشم نمیومد حالا بین این همه حیوون چرا میمون گرفتم؟!! چقدم کوچولوهه،
میخواستم بیارمش خونه که خواهرم زنگ زد داره میاد خونمون.بهم گفت ببین اگه بخوای میمونتو بیاری خونه، نه من نه تو :| بچه هامو مریض میکنی(شکلک جیغ بنفش)
حالا من هی میگم این تو قفسه تازه واکسنشم زدم
اون میگفت ببر یه جایی گم و گورش کن
خلاصه میمونم رو دادم به دختر خالم تا برام چند روزی نگه داره.
هی هم تو اینترنت سرچ میکردم خریدار میمون و این چیزا که یکی رو پیدا کنم میمون رو بخره ولی هر چی پیدا میکردم فروشنده میمون بودن.
هی با خودم میگفتم بندازمش تو خیابون یه چیزی میشه دیگه یا ببرمش تو جنگلی جایی ولش کنم. بعد دلم براش میسوخت. تو همین فکرا بودم که باز دختر خالم زنگ زد گفت بیا میمونتو ببر همه جا رو کثیف کرده که هیچ انقدر میخوره که سیرمونی نداره
ادامه خوابمم همینطوری کنار یه ریل قطار بودم داشتم زنگ میزدم به چند نفری که اصلا بیان مجانی ببرنش فقط بردارن برن پول نخواستیم....
بقیشو یادم نمیاد.

 
حالا دارم تعبیرشو میخونم این دو مورد رو متناسب با خوابم یافتم:

"اگر دیدید بوزینه ای در خانه دارید کسی در محدوده خانه شما یا محلی که کار می کنید با شما دشمنی و خصومت دارد و عداوت می ورزد و توطئه و سعایت می کند. چنان چه دیدید بوزینه ای را با ریسمان یا زنجیر بسته اید و به دنبال خود می کشید و می برید بر دشمنی که دارید پیروز می شوید."

یا این یکی که بعید میدونم

" اگر دختری خواب میمون ببیند ، نشانة آن است که چون نامزدش به بی وفایی او بدگمان است بهتر است هرچه زودتر با او ازدواج کند ."

+به نظرم تعبیر نداره چون صبح خواب دیدم.
++میمونه همرنگ همین میمونیه که تو عکسه.
۰۹ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۰۷ ۸ نظر
خانم فــــــــــ

خانم مارپل جهت امر خیر نیازمندیم!

به طرز مسخره و خنده داری درگیر یه پلیس بازی شدم.

چند وقته که فکرمو مشغول کرده که هیچ امروز از صبح نشستم دارم سرچ میکنم فکر میکنم و ربط ماجراها رو پیدا میکنم.

دقیقا مثل یه پلیس شایدم مثل یه پلیس فتا!

از اونجایی که نسبت به طرف احساس وظیفه میکنم و حتی دلمم براش میسوزه خودم رو ملزم میدونم که تحقیق کنم بهش بگم. اگه فردا روز گیر آدم داغونی افتاد من بهش نگم عه این که خیلی ساده بود فهمیدنش اونم بگه خب چرا کمکم نکردی؟

نمیخوام دخترها رو برّه نشون بدم و پسر ها رو گرگ ولی علاقه ی زیادی بین پسر ها وجود داره که دختری رو سر کار بزارن!



پیام هاش رو حتی بهم نشون داد بهش میگم عجیبه!!!!!!!!!!!!!

میگه کجاش؟

گفتم اینکه طرف ارشد کامپیوتره و نوشته kampiuter

میگه عهههه تو چقدر باهوشی!

من :|

و خیلی تناقضات دیگه که بهش گفتم.

================================================

ماجرا این نیست که آدما متوجه نمیشن

 یا دختره متوجه میشه و میگه نه بهش نمیخوره دروغ بگه! اصلا چرا باید دروغ بگه؟ آدم به این متشخصی چرا باید دروغ بگه؟


حقیقتش اینه که باور کردن و رسیدن به مرحله ای که طرف میگه ف شما برین تا فرحزاد خودش یه پروسه مهمیه که نیازمند کوله باری از تجربه هست.

تجربه هم صرفا با اینکه قبلا یکی گولتون زده باشه بدست نمیاد. آدمای زیادی بودن که حتی بعد از اینکه متوجه شدن شریک زندگیشون/عاطفیشون بهشون خیانت کرده همچنان باور نمیکنن اینا اصلا تجربه هم به کمکشون نمیاد.

قبول کنید که یه عده مریض احوالن

این مریض احوالی هم میتونه با خصوصیات دیگه ای توامان باشه. فرضا فکر نکنین پسری که شلوار پارچه ای پاشه و ته ریش داره و موقع حرف زدن چشماش رو میندازه زمین قاعدتا فرد ماخوذ به حیاییه. میتونه باشه میتونه نباشه!

(دقیقا این تجربه-شلوار پارچه ای و ته ریش- رو از یه دختر قربانی شنیدم و کلی خندیدم)

یا این نوع استناد که فلان جز از قرآن حفظه

یا این نوع استناد که استادا همشون میگن پسر خوبیه!

یه مورد بود آقای دانشجویی که همسرش رو به تازگی طلاق داده بود(ولی همچنان روابطش با خانم سابقش سر جاش بود) به خانم همکلاسیش هم یه جورایی ابراز علاقه میکرد، از اونجایی که حلقه هم دستش نبود و اون دختر همکلاسی بیچاره هم از گذشته طرف خبر نداشت به خیال خودش یه فکرایی میکرد نه خودش حتی بقیه هم کلاسی ها هم فکر میکردن بین این دونفر خبریه. بعد از یه مدتی اون آقا متوجه میشه که همه دور های شمسی قمریش رو بزنه باز زن قبلیش پولدار تر و بهتر از بقیه هست میره مجدد با همسر سابقش ازدواج میکنه و اون دختر همکلاسی با کوله باری از چراها باقی میمونه!!!!تازه بین همکلاسی ها هم بدنام میشه!!!!

و با این سوال که اگر با من نبودش هیچ میلی... یه دوره افسردگی طی میکنه.

آخه عزیز من بیا درک کن این مدل پسرا با همه ی خانم ها هست میلی!!!( بعضی از آقایون)

یکی از آشنایان ما یه خانمی که به رحمت خدا رفته یه حرفی میزد که تا ابد تو ذهنم خواهد ماند.

میگفت: اون پدر سوخته ای که شما رو میخواد میاد خونتون!(من نمیگم پدر سوخته ها اون خانم گفته)

اصلا بار علمی این جمله انقدر زیاده که پژوهشگران همچنان دارن در این باره کار میکنن به نتایج شگفت انگیز میرسن :|||||

واقعیتش هم همینه، این جملات که بیشتر آشنا بشیم، بذار ارشدمو بگیرم، بذار دکتری بگیرم، بذار خونه ماشین بخرم که جلو بابات سرافکنده نباشم(!)، بذار چهلم ننه بزرگ همساده بگذره، بذار من اپلای کنم بعد برمیگردم تو منو بخور، بذار بواسیر شوهر عممو عمل کنیم بعد میام خواستگاری بذار بذار بذار.... دیگه نخ نما شده!

تصمیم گیری برای ازدواج یک متغیر دیجیتال هست و نه متغیر آنالوگی که داره به سمت 1 میل میکنه. یا 1 هست یا 0. طول مدت آشنایی هیچ تاثیری در ایجاد اشتیاق و زدن استارت برای زندگی مشترک و حتی پیدا کردن انگیزه نداره. بعضیا میگن حالا آشنا بشیم بعد که علاقمند شدیم برای ازدواج تصمیم میگریم. درست نیست، چون دخترا 90 درصد به ازدواج فکر میکنن:|

تا همین 1 ساعت پیش در حال دلداری دادن دختر بیچاره بودم که البته خدا  رو شکر اتفاقی نیوفتاده هنوز، فقط متوجه شده طرف نامزد داره و از ایشون هم همزمان خواستگاری کرده:|

بنازم این همه اشتها رو!

واقعا فاز این مدل پسرا رو درک نمیکنم.





۰۷ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۳۰ ۵ نظر
خانم فــــــــــ

درهم

- به بابام میگم عهههه میدونستی طالقانی سیگار میکشید؟ من تا حالا روحانی سیگاری ندیده بودم :)

بابام میگه پیرمرد بود دیگه، سیگار میکشید!


اون قدیما رسم بود برای سن بالاها یارانه مواد مخدر میدادن :| دیگه سیگار که چیزی نیست نسبت به اون.


-گردنم دو روزه گرفته و درد میکنه :(


-همدم این روزهای من ممرایز و رقبای مجازی منن. وقتی به ته یه چیزی میرسم و دقیقا باید یکم دیگه تلاش کنم تا تموم بشه یه تصمیم جدید میگیرم و دوست دارم قبلی رو رها کنم. روانپزشک خوب و دمه دست من با قیمت مناسب سراغ ندارین؟


-الان یه هفته است ادمین یه گروهی شدم مثلا قراره جواب سوالا رو بدم، خوشحالم که کسی تا الان سوال مرتبط با زمینه ای که مشخص کردم نپرسیده چون واقعا حال و حوصله ندارم .اصلا از وقتی مسئولیت قبول کردم، دلم میخواد استعفا بدم:|

سحر میگه خوشم میاد جاهایی که از پول خبری نیست خوب بهت کار میدن:/

راست میگه دیگه زن و بچه م گشنه اند!


عکس همینجوریه درهم- سازه های آبی شوشتر.



۰۵ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۵۴ ۵ نظر
خانم فــــــــــ

این داستان Fluent!

این پست شباهنگ رو که خوندم دلم نیومد این رو نذارم اینجا

خیلی دردناک و جانگداز و حتی جانسوز هست که تو آگهی دنبال کار بگردی بعد این صحنه ها رو ببینی



ممکنه بگید حواسش نبوده! دستش خورده! ولی از یه طرف واژه به این سادگی، از طرف دیگه مادربزرگ عزیز من که الان اون دنیا هست( خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه) در زمان حیاتش میدونست که ایران تلنت قابلیت AUTO-CORRECTION داره!


بعد همینا برای یه کار فَکستنی 200 نوع تست زبان از طرف میگیرن.

بعد دوباره همینا از 3 تا کلمه ای که تو صحبتاشون به کار میبرن 4 تاش OK هست.


 تو یه گروه تخصصی که عضوم یه آقایی از مزایای همین شرکت گفت و گفت و گفت بعد گفت سطح بالای زبان(!) خیلی مهمه بعد باز از مزایاشون گفت و گفت طوری که دل ملت بیکار رو آب کرد و پسرایی که هنوز سربازی نرفته بودن شروع به داد و قال و بد و بیراه گفتن به شانسشون کردن و 90 درصد آرزو کردن کاش دختر میبودن و اینا ...چند روز بعد همون فرد اومد جزوه ss7 به "زبان فارسی"  و ساده و روان میخواست:|


باز بیشتر در مورد مفهوم Fluent in English  که از ارکان مهم استخدامیشون هست بنویسم یا به نظر کافی میاد؟من موندم اینا این همه فلوئنت(!) میگیرن وضعشون اینه اگه نگیرن وضعشون چیه؟! :|


خدا پدرهای دایی جان ها را ببخشه و بیامرزه.


البته که این روزا آدمای متخصص رو از طریق متریکی به نام اکی بر ثانیه در مقطع دهان و میزان لغت خارجکی به کار برده شده در مکالماتشون میسنجند ولاغیر.
 
این هم با مزه بود - به نقل از  کانال مملکته.




۰۱ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۵۵
خانم فــــــــــ

واقعا؟

سلام عزیزم مطالبتون عالیه ازت یه خواهشی دارم لطفا بیا و منو دنبال کن.خیلی سادس بیا تو وبلاگم و رو گزینه سبز رنگ دنبال کردن کلیک کن عزیزم+




و من.....

و حتی مطالب تو وبلاگم به شکل زیر!


اصلا مطلبی داره وبلاگم؟ :|

هی نمیخوام پستی بزارم هی مجبورم میکنن...

واقعا چرا دنبال شدن، لایک گرفتن، کامنت داشتن، دوست مجازی داشتن این همه لذت بخشه؟

چه اصراریه خب!؟!



==============================
چند وقتی آپدیت نخواهد شد.


۲۲ تیر ۹۵ ، ۱۵:۳۶
خانم فــــــــــ

یاد بگیریم...

با هم مهربون باشیم.



قضیه اینه که آدما به اندازه کافی زخمی هستن

به اندازه کافی خسته هستن و درگیرن

به اندازه کافی تو زندگی مشکلات دارن که حتی نمیتونن بشمارنشون

به اندازه کافی از زوایای مختلف جامعه بهشون فشار میاد


ما سعی کنیم حداقل با حرف زدنمون نمک روی زخماشون نپاشیم.

================================

چند تا از پیام هاش اینا هستن:


-چیکار میکنی؟

-هنوز بیکاری؟

-دستت تو جیب پدر بدبختت میره؟( دقیقا همین عبارت)

-گیلان مگه جای زندگیه؟

-دریای شمال همش گِلیه حالم ازش به هم میخوره.

-آخرین دریافتیمو خودشون .........زدن!( این جمله ی خبری در جواب پرسش "چه خبرا؟" گفته شد)

-خب فلان کار رو بکنی که چی بشه؟

-الان مثلا راحتی؟

=====================================


این آدم برای من مثل یه کیس هست که روانشناس ها بهش به دیده ی یک فردِ دارای اختلال شخصیتی نگاه میکنن.

به نظرتون این جمله هایی که نوشتم چند درصد بار منفی به همراه داره؟ و البته به دور از ادب!


دقیقا مثل یه روانشناس، دونه دونه مشکلات حرف زدن و تربیتی و تعاملی این آدم رو با ذکر مثال و توضیح واضحات براش نوشتم و بهش گفتم حتما قبل از صحبت کردن در مورد حرفاش "فکر" کنه و اگه نمیتونه فکر کنه بهتره لال شه!

این آدم 30-29 ساله و دکتری حرفه ای هست. پرواضحه تحصیلات آکادمیک به هیچ وجه نتونسته تو صحبت کردن و طرز برخوردش تاثیری داشته باشه، حالا طرز فکر پیشکش.


 با هم مهربون باشیم.


۱۹ تیر ۹۵ ، ۰۳:۳۱
خانم فــــــــــ

مگه میشه خوابید!

قشنگ تو ماه رمضون ساعت خوابم بهم ریخته این به کنار همسایه فرهیخته و البته جغدمون هم همون کنار!!

با صدای بااااز شد ؟ بااااز شدددد؟ یا از پنجره بندازم؟ ( ریموت رو میگن ظاهرا)از خواب پریدم. مثلا یه شب خواستم 12 بخوابم 3 بیدار شَما ....نمیزارن که

و خیلی وقته به این نتیجه رسیدم بی فرهنگی یه چیز ذاتیه و به مکان زندگی هم ربطی نداره.امثال اینا بهترین کشور دنیا رو هم برای زندگی انتخاب کنن خیلی زود دیپورت میشن به وطن عزیز.

جالبیه داستان اینه 

-از خانواده های پولدار شهرمون هستن

-میدان دیدشون تا نوک دماغ عمل کرده شون هست.

-پدر خانواده به دلیل قتل تو زندان هست.

- پسر خانواده بسیارررر قلدره و به قول خودش بزن بهادر!

- کسی جرات نداره بهشون تذکر بده.

-خیابون ارث باباشونه حتی جلو پل ما هم پارک میکنن.

- 110 هم از دستشون گریه میکنه به واقع:|

- من وقتی ترم 1 بودم اینا کوبیدن که 6 طبقه بسازن، الان هم دیگه آخراشه و همه کار های خونشون رو بین ساعت 9 شب تا 3 نصفه شب با داد و قال و سر و صدا انجام میدن.

اصلا یه دوره ای من فقط شبها با صدای دریل و مته میخوابیدم.

- دیشب هم دختر خانواده با صدای حمیرا گونه اش داشت روی پنجره آواز میخوند ایشون متاهل ، دارای فرزند و سالها ساکن تهرانن و اینجا زندگی نمیکنن- اینا رو گفتم که مشخص بشه دختر بچه نیست:|


چندین بار تصمیم گرفتم شب ها که سرو صدا میکنن زنگ بزنم 110 که خانواده میگن خودتو اذیت نکن فایده نداره.


الان هم که بیدارم تست سرعت میکنم ولی خیلی شیک دارم میبینم 1 چهارم سرعت روز هم نیست و قاعدتا دانلود کمتری هم میشه تو این ساعاتِ مثلا رایگان داشت.

این بود اون اینترنتی که به خاطرش 10 روز اینترنت نداشتم و خونِ جگر خوردم و آواره بودم؟

این بود فیبرِ نوری؟


+ منظورم از دیپورت شدن این نیست بقیه کشورا با فرهنگن ما نیستیم. منظور نویسنده این بود اونجا چیزی به نام قانون سفت و سخت وجود داره که نمیشه دورش زد، حداقل برای آدمای معمولی که از دماغ فیل افتادن:/

++این رو هم میدونم اکثر همسایه ها شاکی هستن ولی فردا صبح که میبیننشون میگن تعظیم علیکم!شب بسیار عالی رو در کنار اصوات شما گذراندیم:|

+++ یه دلیل اینکه زندگی کردن تو خوابگاه برام سخت بود همین آلودگی های صوتی و نوری بود.

++++مملکت هر جاش یه وضعه:/

پر از باگ:/


۱۱ تیر ۹۵ ، ۰۲:۴۸
خانم فــــــــــ

به اینکه(2)

به این فکر میکنم که وبلاگی که نشه توش حرف دل رو زد دقیقا به چه درد میخوره؟!

خودسانسوری به مرحله اعلاش رسیده

میشه فاتحه اش رو خوند.


+تو یکی از وبلاگ ها خوندمش، خودم یه "من" اضافه کردم.


وقتی نمیفهمی مرا
پس "من" نمیمیرم چرا؟

==============================
چند وقتی آپدیت نخواهد شد.


۰۹ تیر ۹۵ ، ۲۳:۲۱
خانم فــــــــــ

به اینکه(1)

به این فکر میکنم که

کاربرد آب نمک فراتر از چیزیه که میدونیم. از آب نمک برای خیسوندن افراد مختلف، کارهای متنوع و حتی آینده میشه استفاده کرد.

این کاربردها به دو صورت انجام میشه

مستقیم و غیر مستقیم.

مستقیم اینه که علنا به یه کسی/چیزی بگیم در آب نمک بغلتا!

غیر مستقیم اینه که حس غلتیدن در آب نمک رو به افراد تلقین کنیم.

نابخردانه ترین کار همین روش دوم هست.


۰۹ تیر ۹۵ ، ۲۰:۲۱
خانم فــــــــــ