امروز اومدم خونه و زنگ زدم به خونمون

کسی جواب نداد

1 ساعت بعد زنگ زدم به مامانم جواب نداد به بابام زنگ زدم جواب نداد

دو باره یکم صبر کردم زنگ زدم به خونه کسی جواب نداد

نمیدونم چند بار زنگ زدم ولی خیلی طول کشید

زنگ زدم خونه خواهرم دیدم مشغوله

هی مشغوله

نگران شدم

حتما چیزی شده

حتما نمیخوان بگن

حتما شماره منو میبینن و جواب نمیدن

دیگه نزدیک اذان بود. رفتم دم پنجره غروب آفتاب رو نگاه کردم و یه دل سیر گریه کردم

برای خودم برای تنهاییم برای اینکه اگه این تلفن ها جواب ندن و کسی اصلا نباشه که بهش زنگ بزنیم و جواب بده چقدر احساس بدبختی میکنم

به اینکه اگه یه روز نباشن

به اینکه کاش من اول زودتر از عزیزانم بمیرم و این غصه رو درک نکنم

 

 

خیلی کم تو زندگیم اینطوری میشم. خیلی کم ولی امروز 99 درصد احساس بودم. چیزی که نمیزاره واقعیت دیده بشه. اینقدر گریه کردم که سردرد گرفتم.

خدایا من چِم شده؟