+چند سال دیگه یه روز از خواب پا میشی میبینی داری با یکی زندگی میکنی که اصلا از قیافش هم متنفری، شاید کل موهاش سفید شده شاید کاملا کچله، دندوناش زرده، شلخته هم هست، بدنش بو میده، دهنش بوی سیر میده، چربی های دور شکمش حین راه رفتن تکون میخوره و آویزونه و..

خونه زندگی شلوغ با کلی کار عقب مونده

اهداف و آرزوهایی که نیمه رها شدند و تبدیل شدن به چیزهای دیگه

بعد ناامیدانه میری تو آینه به خودت نگاه میکنی میبینی خودتم دقیقا همین شکلی هستی!

 

ما در آینده تو چاله ای هستیم که الان داریم انتخابش میکنیم. به نظرم هر چقدر هم چشم ها رو باز کنیم یه درصدی از این موارد رو خواهیم داشت!

 

 

++همیشه برام سواله که منم آدم خاکستری هستم که یا خاکستری جذب میکنم یا جذب خاکستری میشم؟ دیشب خیلی فکر کردم دیدم بله. منم خاکستری هستم. همراه با دوز بالایی از تله رها شدگی و مخلوطی از آرکتایپ های در جنگِ باهم آتنا و هرا. احتمالا آتنا چون عقلش بیشتره کنار میکشه و اجازه میده هرا پیروز بشه و بعد از چند سال که اون تصویری که از زندگی شرح دادم سراغ هرا اومد میاد دو دستی میزنه تو سر هرا میگه دیدی گفتم! تو آدمش نبودی...