امروز هم مثل روز قبل کار نکردم

کتاب خوندم اینترنت گردی کردم و بسیاااار با تلفن حرف زدم با ح در مورد دوست دختر پسر و ازدواج و ترس از تعهد صحبت کردم اون به خانومای خانه دار توهین کرد من بهش گفتم تو پیوند خوبی با مادرت نداشتی و اون ناراحت شد!

 

 

اصلا دست و دلم به کار نمیره. شنبه یه خروجی جدید میخوان و امشب احتمالا بیدار بمونم جمعه هم کار کنم تا شاید تموم بشه.

تصمیم گرفتم برم پیش مامان و بابا همه میگن نه نرو

خواهرم به خاطر کارش در معرض افراد ناقل کروناست. انقدر با استرس داریم روز ها رو میگذرونیم که خدا میدونه

یعنی من خونه موندم که بیرون نرم و مریض نشم ولی خواهرم که میره و میاد و احتمالا آخرش هر دو میگیریم!

 

چند روز پیش فیلم an impossible love  رو دیدم. داستان خوب بود واقعیت بود.

روایت دوره های مختلف از زندگی یه زن با آرکتایپ آفرودیت و هستیا و دیمیتر بود که در اوج جوانی گیر مردی هرمس و دیونوسوس تایپ میوفته.

 

یعنی اینقدر که بی تعهدی این تایپ شخصیت دیونوسوس روی اعصاب من بود که همه ی رها شدگی های اون زن رو در همه زندگی خودم با همه اطرافیانم بازسازی کردم و حرص خوردم.

نکته آموزنده زیاد داشت ولی ناراحت کننده بود.

به هر حال این روزها رو باید طی کنیم

باید بگذره!