مسیری که برمیگردم هم مترو خوره هم اتوبوس هم تاکسی هم همه چی

امروز با اتوبوس برمیگشتم نشستم تو ایستگاه

زل زدم به ماشینا

همیشه اون ساعت یه دختری رو میبینم که یه شاسی بلند خفن سوار میشه

مدل ماشین رو متوجه نشدم تا حالا در واقع نمیدونم، ظاهر ماشینش خاص و عجیبه پلاکشم ۸۲ که نمیدونم کجاست

و من عادت کردم هر روز که با اتوبوس میرم ببینمش

امروز هم دیدمش

امروز مثل بقیه روزها تنها نبود ، یه پسری کنارش بود و من نمیدونم چرا خوشحال شدم!

شاید به خاطر اینکه روز هایی که میدیدمش میگفتم این از ۴تا انرژی زنانگیش جنگجوییش بیشتره و آفرودیت نداره احتمالا!



+ من وبلاگ ها رو خیلی دوست دارم، هر چقدر کانال ها تو تلگرام زیاد میشن بیشتر قدر اینجا رو میدونم، من خوندن هر متنی که به صورت یکتا از ذهن یه فرد منحصر به فرد در یک زمان خاص منتشر میشه رو ترجیح میدم به کانال های کپی پیستی با عکس های شلم شوربا که نهایت نمایش احساساتشون بوس بغلی بودن دو جنس مخالفه که بگن عاشق بودن یعنی این، احساسات اینجاست که فوران میکنه و چهار تا شعر !

از خودت بنویس از دیده هات از دونسته هات از برداشت هات، شعر بخوایم بخونیم کتابهاش تو انقلاب فراوونه!