امروز یه کار اداری داشتم در یک جای دولتی!

فرمی باید پر میشد توسط خود بنده. فرم تموم شده بود

خانمه گشت که فایلش رو پیدا کنه گفت نیست گم شده از تو سیستم :|

به همکارش گفت، اونم گفت نمیدونم!(خیلی راحت)

گفت من اینجا تو سیستم مستقیما ثبت میکنم. بعدا باید کاغذی هم پر بشه مهر بشه! شما در تل گِرام بنده پیام بدید که یادم نره بعدا براتون پر کنم. خلاصه هی اون بپرس و هی من جواب بده و هی اون بسیار کُننننننننننند تایپ میکرد و ...

در لحظه اول که گفت در سیستم وارد میکنم غم و اندوه جانکاهی در چشمانش در حالتی که به کیبورد خیره شده بود رو حس کردم

دیرم شده بود، بهش گفتم اجازه میدید من بشینم پشت کامپیوتر شما و همه رو خودم تایپ کنم؟

از بالای عینکش نگاه کرد گفت این دکمه هاش حروفش پاک شده شما نمیتونی !

گفتم باشه ادامه بده

و بسیار کُند ادامه داد!

و وقتی دنبال یه حرفی میگشت من حتی میتونستم بگم مثلا بالا سمت چپ میتونی پیداش کنی ولی خودم رو کنترل میکردم!

.

.

.

.

.

و در نهایت یه کد رهگیری/پیگیری/پی نگیر حوصله ندارم/پی نگیر من خیلی کند تایپ میکنم/ پی نگیر ما حال نداریم بهم داد...


و داشتم فکر میکردم خیر سر همشون اینجا جایی هست که 4 تا آدم با تحصیلات بالاتر از حالت عادی جامعه میان (من نه، بقیه رو میگم) بعد این صحنه رو که ببینن خودشون رو از این طبقه پرت نمیکنن پایین؟ نمیزارن از ایران برن؟ تا حالا فکر کردین چی میشه که انقدر کُند میشیم؟ چی میشه که کُند ها میرن میشینن وسط جریان آبی که سریع میخواد بیاد و رد شه؟ چرا کُند ها اصرار دارن که وسط جریان بشینن؟

خدایا اون روز رو برای ما نیار!


+چه با مزه مطلب قبلیم هم 4 ام بوده!کاملا تصادفی

#توهم_ما_خوبیم