این چند وقت هی میخواستم چیزی بنویسم، کلی ماجرا داشتم ولی نت نداشتم، نت داشتم ولی رو موبایل بود، از پست گذاشتن با انواع و اقسام دیوایس غیر از لپتاپم خوشم نمیاد، چون کیبورد های کوچیک رو دوست ندارم!(  والبته لپتاپم انگار یه مشکلی داره از هات اسپات موبایل هم نمیشه استفاده کرد)

اینو گفتم برای اینکه تا از کمبود اینترنت غر میزنم خواهرم میگه هات اسپات! شمام الان نیاین اینو بگین که خودکشی میکنم.

اون خوابی که دیده بودم-مصاحبه چهارم من و شیخ- چند وقت پیش تعبیر واقعی شد.

زنگ زدن گفتن جواب تست ع-س شما اومده و مثبته ولی ما نیرو گرفتیم!

من تو دلم: خب بیمارین زنگ میزنین؟

فرداش یکی دیگه زنگ زد بعد از کلی عذر خواهی گفت بیا صحبت کنیم، پرسیدم مصاحبببببببه بااااز؟ گفت نه به اون صورت، یه صحبت ابتدایی! ولی خوب پشت تلفن شستمش که وقتی یه نفر رو تو آب نمک میذارید بعد زنگ میزنین میگین نمیخوایم یکم غیر معقوله( البته که اینجا ایران عسط ) حالا دقیقا این جملات نه یکم رسمی تر و این حرفا

بعد رفتم متوجه شدم طرف مدیر r&d اون بخش بود :/ و کاری که در نظر گرفتن از قبلیه که رزومه دادم خیلی بهتره.

و الان هم مدتی از شروع کار جدیدم میگذره و همه چیز در امن و امانه جز اینکه من تو خونه نت ندارم، چون خونه تلفن نداره، چون نوسازه و تلفن نگرفتن هنوز و حتی یه سری کسری های دیگه داره که باید هی زنگ بزنم بیاد درست کنه و من اینقدر زنگ زدم ب صاب خونه کچل شده و رفته انیستیتو زیبایی مو بکاره.

یه سوژه ای تو محل کارم هست که احتمال میدم دردسر ایجاد کنه، یه خانمی که از من 2 سال کوچکتره و به غایت بیکار!

اون کارش یه بخش دیگه هست ولی این مدت هر روز تو مسیر میاد تو اتاقم و فقط اطلاعات دانلود میکنه و میره، منم چیزی ازش نمیپرسم

مثلا روزای اول گیر داده بود معرفت کی بوده؟ گفتم هیچکس، میگه مگه میشه؟؟؟

روزای بعد 

چند سالته متولد چه ماهی؟ من: متولد بووووق ماه بوووق

مونیتور و کیست تازه هست؟ من:آره 

مونیتورت خیلی بزرگ نیست؟ من: خوبه

واسه ماها کوچیکتر از اینه، من :|

داری کار میکنی؟ اونم روزای اول؟ من: فعلا کار اصلیم رو شروع نکردم، ولی آره.

شماره چشمت چنده؟ من : .....   :|

چرا از شرکت قبلیت اومدی بیرون؟ من: هنوزم باهاشون کار میکنم

این کمده جدیده نه؟ رفت جلو و لمس کرد. من:.....:/

من: حالا چرا آروم صحبت میکنی؟

دختره: مدیرتون خیلی بداخلاقه ازش میترسم، من: به نظرم مدیر خوبیه.

و سوالات شر و وری جات دیگه که ننویسم بهتره :|

داشتم به هنر نمد دوزیم ادامه میدادم و شکوفا میشدم که اینگونه مسیر زندگیم تغییر کرد، یکم که سرم خلوت بشه میرم کلی نمد در رنگ های عجق وجق میخرم:)

ایشون ( در تصویر پایین ) کیف موبایلم هستن:)