روز درِ پیتی اینطوری شروع میشه که کله صبح بیدار میشی، بعد لنز چشم راستت بازی در میاره با اینکه تازه دیروز افتتاحش کردی به زور میچپونی و چشمت، بعد دو تا فحش میدی به سازنده انگلیسیش(!)

بعد تا سر خیابون میری میبینی عهههه اون 4 تا تیکه کاغذ پاره که خیلی مهم بوده جا گذاشتی، حال نداری دور بزنی دنده عقب برمیگردی

بعد تو مسیر هی ماشین آلارم عجق وجق میده، چراغاش روشن میشه معلوم نیست چه مرگشه وسط خیابون ماشینا پشت سرت بوووووووووووق میزنن مجدد استارت و اکی درست شد

ادامه میدی

دوباره خاموش میشه این دفعه دیگه روشن نمیشه

4 تا فحش به شرکت سازنده اش نثار میکنی همون بغل پارک میکنی( تنها شانش این بود سرپایینی بود یکم یه آقایی یکم هولش داد آوردیمش کنار) میای سواری بگیری

1 ربع وایمیستی کسی سوارت نمکینه

زنگ میزنی به بابات غر میزنی

دوباره صبر میکنی کسی سوارت نمیکنه

یکی نگه میداره و مسیر میخوره و سوار میشی

خلاصه با اینکه بد شروع شد ولی اینجاش باحال بود که گفت من تا تختی میرم کسی اگه مسیرش باشه میرسونم

 گفتم من من من من .....(در حال ذوق مرگ شدن چون باید دو کورس دیگه تاکسی سوار میشدم)

بعدش گفت کجا میری گفتم فلان جا، ترافیک بود از کوچه پس کوچه رفت و دقیقا جلو همون کوچه ای که میخواستم رسیدم انقدر خوشحال شدم، 1 ربع زودتر هم رسیدم تازه!



+تن حافظ در حال ویبره هست