فکر میکنم نصف زندگیم اینطوری تلف شده که تو زباله دانی/ همون سطل آشغال خودمون دنبال یه چیزی میگردم


restore کردن فایل ها از تو سطل زباله!

restore کردن خاطرات کپک زده ی ته مانده مغزم ، مثل خاطرات کابوس گونه ی خوابگاه سابقم!

restore کردن آدمای به درد نخور زندگیم که یه روزی کنار گذاشتمشون ولی میگم شاید عوض شدن، که نمیشن.

restore نه ، بازیافت بهتره.

بازیافت کردن شماره تلفن هایی که سالها پیش پاکشون کردم ولی میدونم لای کتابی، دفتری جایی نوشتمش.

کاش روزایی که هدر دادم رو بازیافت میکردم.

کاش این دفعه نوبت خودم بود.