خود آمپول زدن درد نداره، اینکه چطور دراز بکشیم که درد نیاد مهمه. یه قلق داره که من بلدم به کسی هم نمیگم، 

والا، دود چراغ الکلی خوردم تا فهمیدم.

یه موردی رو میخوام بنویسم

کاش تو وبلاگ چیزی به نام دنبال کردن وجود نداشت!

عرض میکنم چرا

من خودم سالیان سال یه سری وبلاگ ها رو میخوندم و میخونم و از چیزی به نام فید ریدر و فالو کردن و اینا استفاده نمیکردم.

به این نوع خواننده میگن خواننده عشقی!

هر وقت یه هو یاد طرف میوفتادم میرفتم وبلاگش.

سوسن یکی از همین آدماست و خیلی ماهه.

مورد بعدی اینکه یه عده از دنبال کنندگان عزیز بعد از یه پست های خاصی ریزش میکنن. در واقع یه چیزی داشته که بر وفق مرادشون نبوده!حقیقتش من برای کسی نمینویسم حتی برای خودمم نمینویسم، فقط برای اینکه یادم بمونه مینویسم، اینکه چرا یادم بمونه بازم قرار نیست برای کسی توضیح بدم. طوری هم نمینویسم کسی خوشش بیاد یا نیاد اصلا مهم نیست( حامد بهداد طوری )  ولی 

خب منم دوزاریم اونقدرا کج نیست

یه پست دهه شصتی نوشته بودم و اینکه آدمای سختی هستن، ایده آل گران میخوان کامل باشن میخوان اول باشن تاپ باشن. مخصوصا نیمه اول این دهه، خودم چون حدودا آخراش محسوب میشم ولی چون با بزرگتر از خودم زیاد تبادل اطلاعات داشتم و دوروبرم بودن احساسم، رفتارم و همین زندگی الانم و تفکراتم مثل هموناست که اکیدا تاکید میکنم قبول ندارم این رویه رو و بزرگترین اشتباه زندگیم الگو گرفتن از همین اوایل دهه 60 ای ها بوده، کسی هم نباید از حرفم ناراحت بشه چون اشتباه زندگی خودمه و به کسی ضرر نمیزنه.


اگه کسی احیانا اینطور برداشت کرد که دارم بد و بیراه میگم که نگفتم خب عذر میخوام!


مورد بعدی پذیرش تضارب آرا هست، من بین وبلاگ هایی که دنبال میکنم میتونم بگم 50 درصدشو اصلا قبول ندارم!:|

خب چرا دنبال میکنم و میخونم؟

چون میخوام بدونم اونا چطور فکر میکنن.

اومدیم و یه روز متوجه شدیم ای دل غافل ما تو محیط ایزوله داشتیم تنفس میکردیم اونوقته که هوای دریا هم مضر میشه!


بقیشو شاید بعدا نوشتم شایدم هرگز