1* خبر مشمئز کننده اینکه همچنان اینترنت من قطعه، جاداره در روز جهانی مخابرات که امروز بود ،یه مشت فحش و دری وری نثار اداره مخابرات بنمایم، از آنجا که اینجانب فقط در دنیای مجازی و توهمات فانتزی گونه ام قادر به انجام این حرکات کولی وار و عصیانگرانه و البته به حق هستم در دنیای واقعی فقط سکوت میکنم و همانند بقیه هم شهری های بی بخارم از اینترنت کافینت مستفیض می شوم .

2* البته خیلی هم بی بخار نیستن چند روز پیش آقای سرهنگ م همسایمون به همراه پسرش اومدن دمه خونمون، فکر کردم برای امر خیره! ولی خب از اونجایی که من هنوز آمادگی ندارم و خیییلی علاقمندم به ادامه تحصیل( !! ) پیشاپیش به مامانم گفتم ، ردشون کنیا من از پسرش خوشم نمیاد خیلی چاقه! بعدشم الان وقته خواستگاری اومدنه سر شب؟ نه از قبل اطلاع دادن نه گلی شیرینی ای ....خلاصه پدرم رفت و اون برگه ی شکایت که اهالی خیابونمون از اداره بی تربیت مخابرات شکایت کرده بودن رو امضا کرد و قضیه ازدواج من کلا منتفی شد( نزدیک بوداااا خخخخخ) 

3* این آقای همسادمون ، سرهنگ م خیلی مقرراتیه، تا جایی که یکی از همسایه ها رو همینجا دمه خونش جریمه کرده بود از اون به بعد کل همسایه ها بهش سلام نظامی میدن:|

4* انقدر خوشم میاد وقتی مدتها ازم خبری نیست و استادم زنگ میزنه و موبایلم دمه دستم نیست و میس میوفته میگم حتما دستش خورده با من کاری نداره:))))) حتی دیروز داشتم با همین فرضیه به زندگیم ادامه میدادم که با نهیب خواهرم، که ای انسان بی مسئولیت، حتما کارت داره که زنگ زده! به خودم اومدم و تماس گرفتم و دیدم بعععله آش جدیدی برام پخته شده، و من نمیدونم اگه قرار بود این کارا رو تو پایان نامم انجام بدم از اول میرفتم معماری کامپیوتر میخوندم نه این رشته، اصلا خودم به خودمم شک میکنم با این انحرافات علمی ای که دارم! چرا همیشه از چیزی که آدم بدش میاد سرش میاد؟ :/