۱۳ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

قاراش میش

به شخصه از اینکه به عارف رای دادم پشیمونم

نه تنها این

بلکه بقیه رای هام!


همونقدر که معتقدم استاد دانشگاه رو چه به کار صنعتی، باید بشینه برگه هاشو صحیح کنه وارد کارای تجاری و صنعتی نشه که هم وقت و سرمایه خودشو هدر میده هم وقت و جوونی ما رو تباه میکنه، همونقدر هم معتقدم نباید وارد کارزاری مثل مجلس بشه.

شماها به جای اینکه شونصد تا پست با بازدهی نزدیک صفر داشته باشید یکی با بازدهی 50 درصد هم داشته باشید ما کلاهمونو میندازیم هوا.

+برکتی که تو متولدین دهه 20، 30، 40 بوده تو بقیه دوره ها نیست، نگردین!



۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۲:۱۲
خانم فــــــــــ

تو زندگی بعدیم "موعظه گر" خواهم شد!

چه هفته ی "بیجیده ای" رو سپری کردم و چقدر اتقاف که اصلا نمیدونم کدوماشو بنویسم، حتی نمیدونم اولویت با کدوماست ولی خلاصه ی کلام اینکه
 
مثل اینکه تا جان در بدن دارم نباید کوتاه بیام ، درسته الان احساس درازتر بودن دست از پا دارم ولی این رویه ادامه خواهد داشت.

همین

وقتی پس از مدتها سوار مترو بشی یادت میاد که منفور ترین ایستگاه "دروازه دولت"ه و با خودت میگی چرا اصن اینوری اومدی؟!
اینقدر که از این ایستگاه بدم میاد از آمریکا بدم نمیاد :|
تازه میگن ایستگاه امام خمینی هم بدتر از اینه!! خدا رو شکر فقط یه بار اونجا رو دیدم.
3 تا قطار اومد و رفت من همینطوری عین ماست میرفتم جلو میدیدم هل میدن، فشار میدن، سوار نمیشدم برمیگشتم عقب، میگفتم بعدی
ولی بعدی هم پر بود
کلا همشون پر بودن
همه ی خانم ها غر میزدن از اینکه تا در باز میشه اونایی که تازه اومدن هل میدن میرن تو ماها جا نمیشیم
4 امی اومد یه خانمی موقع پیاده شدن اینقدر گیر کرده بود اون وسط که شروع به فحش و داد و بیداد که مگه "دهاتی" هستین؟ خوبه تو تهران بزرگ شدین اینقدر وحشی بازی در میارین! ( من فقط نقل قول میکنم)

دیگه اون وسط نمیتونستم بگم خانم من تهرانی نیستم و شهرستانیم ولی نه مثل شماها هل میدم نه فحش میدم :|

قطاره که رفت یکم رفتم جلوتر و قاطی حرفای چند تا خانم شدم. گفتم من الان 4 تا قطار اومدن و رفتن و همچنان اینجام، میدونم همتون عجله دارین اول صبحه همه دیرمون شده ولی راه روکامل باز نگه دارین تا همه، تا آخرین نفر پیاده شن نه اینکه وسطاش هل بدین برین تو، بعد اجازه بدید اونایی که جلوتر ایستادن زودتر برن داخل، اینطوری به جای اینکه مثلا یکی 5 دقیقه دیر کنه یکی نیم ساعت همگی نهایتا 10 دقیقه دیرمون میشه بهتر نیست؟ عادلانه تر نیست؟ یه خانمی که پرستار بود و قبلش رو منبر رفته بود و میگفت فکر نکنین صبر کنین وضعیت بهتر میشه، قطار که میاد سریع هل بدین برین تو، دیگه دید خیلی ضایعه گفت آره والا همه رعایت کنن که خیلی خوبه ولی رعایت نمیکنن بعدش مبحث رو کشوند به اینکه ما خانم های بیچاره کله صبح تا بوق سگ کار میکنیم برای یه لقمه نون که شوهرای مفت خورمون برن به دوست دختراشون برسن و هی بهمون خیانت کنن و اینجا مخاطبین به دو دسته تایید کننده با سر و نیش باز شونده تقسیم میشدن :|
قطار 5 ام که اومد همه تحت تاثیر حرفای من و چشم در چشم هم روشون نمیشد دیگه هل بدن مثل بچه آدم کنار ایستادن تا بقیه پیاده شن بعد هم مثل بچه آدم رفتیم تو.

آآآآآ ه ه ه ه ه

اصلا باورم نمیشد اولین بارمه در عمرم تونستم یه تاثیری در راستای منافع خودم بذارم :دی
یاد اون روزایی افتادم که تو مدرسه درس میدادم و بچه ها کلاس رو میذاشتن رو سرشون هر چقدر داد میزدم ساکت باشین اینو گوش بدید بعد دیگه تمومه، کسی گوش نمیداد و مدیر مدرسه میومد یه عربده میکشید تا اونا ساکت شن :|
بعدش میگفت خب شما ادامه بدید.

و ضمانت اجرایی عربده اش نهایتا یه ربع بود، بالاخره هر چیزی تو این دنیا تاریخ انقضا داره چه عربده ی آقا مدیر چه موعظه ی من در ایستگاه دروازه دولت.

+ دوست عزیزی گفتن کامنت های زندگی قبلیم سنجاب، بسته س چرا؟، خواستم بگم خانم فــــــ  تنظیماتشو گذاشته روی اینکه چند روز بعد انتشار خود به خود بسته بشه، بالاخره کامنت گذاشتن هم تاریخ انقضا داره دیگه :))))

۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۹:۳۹ ۴ نظر
خانم فــــــــــ

تو زندگی قبلیم سنجاب بودم!

شما هم اینطوری هستین که تازه داره از کاری یا از چیزی یا از یه کسی خوشتون میاد بعد یه اتفاق کاملا تصادفی میوفته و متوجه میشید خیلی هم درست فکر نمیکردید و محاسبات اشتباه بوده؟!

من الان دارم تجربه ش میکنم

البته چندین بار این مدل اتفاق ها افتاده ولی دیگه تصمیم گرفتم ذوق نکنم:|


+ تو زندگی قبلیم هم سنجاب بودم به دلیل علاقه وافرم به فندق خام و بلوط^-^

۰۲ آبان ۹۵ ، ۲۲:۲۰ ۴ نظر
خانم فــــــــــ