۲۰ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

یادآوری واکسن!

الان زمان مناسبی برای دریافت واکسن آنفلوانزاست

افرادی که بالای 50 سال هستند، 

بیماران قلبی

کسانی که مشکل آسم و بیماری های تنفسی دارند

دیابت، بیماری های خود ایمن و نقص سیستم ایمنی باید واکسن رو تزریق کنند.

 

+ اطلاعاتم در همین مقدار بود خواستم به اشتراک بذارم.

++ بالای 50 سال رو همین امروز دوستمون که متخصص عفونی هستند گفتند.

+++ والا وارد کننده واکسن هم نیستم که بخوام تبلیغ کنم، برای سلامتی خودمون و اطرافیانمون خواستم بگم.

۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۱:۱۳
خانم فــــــــــ

من پول زور نمیدم!

ولی من دادم

6 ترمه در انتظار اکسپت مقاله ی زپرتی! که دیدم داره دیر میشه دفاع کردم.

پول رو دادیم، صبر هم کردیم، نمره رو هم نگرفتیم!

تازه زور تر اینکه من ترم اول مرخصی بودم، دقیقا 4 ترم خوندم ولی در شکم 6 ترم!

وگرنه من همون آخرای اسفند تموم میکردم میرفتم پی کارم. این قانون رو چند وقتیه تصویب کردن ولی نمیدونم دانشجوی گرام چرا الان بیدار شده از خواب، هر چقدر فکر میکنم به مموتی میرسم! چرا تو این 1 سال آخر داره گند همه چیز در میاد؟؟؟


۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۱:۱۰ ۱ نظر
خانم فــــــــــ

10 مهر

اسمشو گذاشتن روز جهانی سالمند:|

 نه واقعا چون میدونستن تولده منه گذاشتن روز جهانی سالمند؟

تولدمه مثلا!

دیگه برام مهم نیست چند قرن سنمه، امروز رفتیم بیرون تو همه ی پیش بینی های هواشناسی زده بود ابری ولی چنان بارون شدیدی گرفت که کلی جاهای مختلف رو دور زدیم تا حداقل یه جایی بتونیم یه قلپ چایی بخوریم تو هوای آزاد ، نشد که

بابام میگه فلان جا رو ببین هوا چطوره که اگه بارون نبود بریم، نگاه کردم دیدم کلا همه جا بارونیه، نامردا صبحش زده بودن نیمه ابری:(

یه آهنگ 6 و 8 تولدی برای اون قدیم ندیما

سن که مهم نیست آدم باید سلامت باشه p:

۰۹ مهر ۹۵ ، ۲۳:۱۱ ۵ نظر
خانم فــــــــــ

یانگ دموکرات ها رو!

 میگن دختر خارجیا آرایش نمیکنن، کاملا مخالفم!

تازه میگن رابطه‏ ی یک به یک دارن، این رو هم قبول ندارم. یعنی خیانت فقط تو ایران عزیز ماست؟ نه بابااااا

پس این همه سایت دوست یابی و دیتینگشون چی چیه؟ برای یادگیری انتگرال و کرل و دیورژانس میرن دوست پیدا میکنن؟ نــــــــــــــــــه بابا!

+ این عکس رو برای مقوله آرایش نکردنشون گذاشتم:)




۰۸ مهر ۹۵ ، ۱۷:۴۴
خانم فــــــــــ

من و لینکه داین!

رفتم تو پروفایلم کار جدیدم رو ثبت کردم یکی از کانکشن های باحال و مشتی ایرانی از اون ور دنیا اومد تبریک گفت. اصلا له مرامش شدم:) خدا وکیلی هیششششکی بهم تبریک نگفته بود:))



امروز کلی بنر برای خوشآمد گویی به پرفسور سمیعی دیدم. تو هر خیابون 60تا

مجید جان خوش آمدی

حالا به این پسرخالگی هم نه:)

ولی اینو خوب میدونم که این چاپلوسیا و خود شیرینیا پشیزی براش ارزش نداره اینقدر انسان فرهیخته ای هست که نیاز به تعریف و تمجید بنری و استند های کنار خیابون نداره حتی اینکه سوار ماشین بشه و کلشو از سانروف بیاره بیرون و دست تکون بده و یا حتی ملت خودشونو بندازن جلو ماشینش.

مثلا اومده بود دانشگاه گیلان برای ورودی ها سخن براند:|


+ عنوان مقتبس از کلیپی است که طرف به Linkedin میگفت لینک داین :)

۰۷ مهر ۹۵ ، ۰۰:۰۰ ۴ نظر
خانم فــــــــــ

آهای خبر نداری ...

نمایشگاه نمیای؟
- نه غرفه دارین؟
نه ولی یکی از تجهیزاتی که ساختیم هست
- نه فکر نکنم بتونم بیام یعنی حوصلشو ندارم بیام تهران
هدفم این نبود که فقط بیاین غرفه ما رو ببینین
- پس چی بود؟
فضای نمایشگاه کلا برای آشنایی با شرایط بازار کار
-( تو دلم > کوفت ، همین؟ ) چندین نمایشگاه تلکام رفتم و با فضاش آشنا هستم!!!!


+آهنگ های قدیمی مدیمی چاووشی که ته مانده ی ذهنمه رو پیدا کردم و گوش میدم:(




۰۶ مهر ۹۵ ، ۲۳:۳۰
خانم فــــــــــ

زالزالک

از ترم 3 میخوام بگم

یه حس شادمانی خاصی داشتیم که تونستیم 2 ترم رو بگذرونیم بدون اینکه بمیریم.

تو خوابگاه یه مشت ترم صفری میومدن دنبال اتاق برقیای ترم 3 ای میگشتن. دختره که حالا نمیگم کجایی بود اومده با یه لبخندی میگه خوش به حالتون -_-

چون دو سال ظاهرا پشت کنکور بوده

بعد میگه الان احساس میکنی نسبت به پارسال خیلی بزرگتر شدی؟ من که حس میکنم اینطور بوده برات!

من :|


میگم مگه پارسالمو دیده بودی؟

بعد اینکه من اولین باره به همچینی چیزی فکر میکنم> بزرگتر شدن! خب که چی مثلا.


فکر کنم همین پاسخ زیبام بود که دیگه بعد از اون مشکل داشتن سمت من نیومدن. خیلی راضیم از خودم :)))) واقعا بعضی از سال پایینی ها اینا که عین اسب جزوه مینوشتم خیلی چندش بودن، خودمم بعضی درسا رو عین اسب مینوشتم و میخوندم ولی اونا به هر حال چندش تر بودن:|


تازه ما تو خوابگاه تولد و دور همی میگرفتیم اونا تو سالن مطالعه بودن

ما تو انجمن علمی و ادبی و فرنگی بودیم اونا تو سالن مطالعه

ما داشتیم میرفتیم اردو اونا تو سالن مطالعه

ما میرفتیم بازدید( عاقا من بازدید از یه نیروگاهی رو جور کردم خودم نرفتم تا این حد از جان گذشته ام ) اونا تو سالن مطالعه

ما پایه تحصن و اعتراض و ردیف کردن سینی های سلف، اونا سالن مطالعه

ما وظیفمون شرکت در مناظره ها و کرسی های آزااااااااد اندیشی اونا سالن مطالعه

ما غذا میپختیم اونا دائم السلف

کلا ما خواب اونا سالن مطالعه

هدف نهایی: گرفتن PhD +ازدواج با فردی که PhD داره!( عین جمله طرف رو نقل قول کردم)

....

خواستم اول مهری در مورد سال پایینی های لیسانسم بنویسم. واقعا رو مخ بودن.


+ چند روز دیگه یک عدد به سن نجومیم اضافه میشه :(

++ مهر ماه های شمام مزه ی انار سفید و نارنگی ترش و انگور شاهرودی میده؟ دارم زالزالک میخورم نسبت گوشت به هسته اش یک به یک هست. خوردنش اتلاف وقته :| ولی پاییز رو با این میوه هاش دوست دارم

+++ دلمم گرفته هعیییی:(((





۰۵ مهر ۹۵ ، ۱۶:۴۷ ۴ نظر
خانم فــــــــــ

تعصب طوری

یه چیزی بگم خودمونی

شاید اینم از سری اخلاقای گند من هست ولی اخلاق خودمه دوست دارم

یه حساسیت خاصی رو رشته ی ادمای دورو برم دارم، رفتاراشون، حرف زدناشون به نظرم خیلی متاثر از رشته تحصیلی و کارشون هست

خیلی راحت بگم با بچه های خاکی و افتاده و متواضع فنی علی الخصوص برقیا( که دلم کبابه براشون ) خیلی راحت ترم.

حتی تو وبلاگ!

حتی دنبال کردن!

این احساس ها اون موقعی که لیسانسم تموم شد بیشتر شدت گرفت، موقعی که مثلنننن جدی دنبال کار هم بودم، حالم از تبعیض ها بهم میخوره

۰۵ مهر ۹۵ ، ۱۲:۱۴
خانم فــــــــــ

متخسس فظای مجاضی

یارو تو تلویزون (شبکه فرهیختگان) به عنوان فعال در فضای مجازی میگفت

برام مهمه که خواننده وقتی میاد مطلب منو میخونه اینترنتش هدر میره چیز مفیدی بهش ارائه بدم

گفت حق الناسه

به قیافشم نمییومد این حرفا، حالا ....

من از اون موقع عذاب وژدان گرفتم!

نه جدی اگه همین الان اینترنتتون هدر رفت ببخشیت :(

تازه من نصف چیزایی که مینویسم منتشر میکنم دیگه ببینید چقدر رحم کردم به اینترنتتون:(



۰۴ مهر ۹۵ ، ۲۲:۵۰
خانم فــــــــــ

شروع شد...

میریم که 9 ماه متوالی داشته باشیم

مثل همین امروز  که شروع شد، یه سری مادر های فنچ سایز دست یه سری گودزیلای 4 ایکس لارج رو میگیرن و پیاده راه ها رو اشغال میکنن!

تازه کنار خیابون به فاصله یه متر یه متر هم آقا پلیسه همونا که شبا ما میخوابیم اونا بیدارن ایستادن تا این شِرِک ها برن مدرسه و دزد و کودک آزار بهشون دسترسی نداشته باشه!

دوره ما از این خبرا نبود 

کله صبح خواهرمون کِشون کِشون میبردمون مدرسه، بعد ظهر هم 1 ساعت تو نماز خونه میموندم انقدددد مشق مینوشتم تا انگشتام قلنبه در بیاره و به خودم املا میگفتم و نمره میدادم تا ساعت بشه 2.5 و خواهرم اینا تعطیل بشن و بیاد منو کِشون کِشون ببره خونه، چون من نباااید تنهایی میرفتم اونور خیابون!

یعنی تنها تهدید زندگیمون همون خیابونه بود!

نه پلیسی نه سربازی!


+ و اینگونه نباشد یک روز که به خود بیایید و با خود بگویید: بیرانِمان دیگران را کشته و دَرانمان خودمان را.

++امروز کاملا پاییز بود، باد میوزید و گوله گوله برگ بود که از اون بالای درخت میریخت رو سر و کلمون و من منتظر تاکسی، به دختر پسری که خوش خوشان در پارک اونور خیابون محو در همدیگه بودن، کاملا حق میدادم، بیشتر به دختره، لزومی نداره بشینه منتظر اقدس خانمِ همساده، تا یکی رو معرفی کنه اونم بعد 10 سال.

+++ هر سال همینا رو میگن که پاییز اومد و قدم زدنای دونفره و وقتی برای خرید پالتو میری یه جیب گُندشو بردار، والا اینطور که بوش میاد و از دیرکَردِ قضیه پیداست، اینقدر طرفین گنده دماغ هستن که اصلا دست نکنن تو جیب هم! این سوسول بازیا واسه فیلماست.


۰۳ مهر ۹۵ ، ۲۲:۲۷ ۵ نظر
خانم فــــــــــ